ـــ
ابن معصوم مدنی
برگردان: اسماء خواجه زاده
إن الغریب حزینٌ حیثما کانا...
::
غریب، غمگین است
هر جا که باشد...
ـــ
ابن معصوم مدنی
برگردان: اسماء خواجه زاده
إن الغریب حزینٌ حیثما کانا...
::
غریب، غمگین است
هر جا که باشد...
ـــ
برگردان: اسماء خواجهزاده
لأنی أحبک
عادت الألوان إلى الدنیا
لأجلک
ینمو العشب فی الجبال
لأجلک
تولد الأمواج
ویرتسم البحر على الأفق
لأجلک
یضحک الأطفال فی کل القرى النائیة
لأجلک
تتزین النساء
لأجلک
اخترعت القبلة...
وأنهض من رمادی لأحبک
کل صباح
أنهض من رمادی
لأحبک أحبک أحبک...
::
چون تو را دوست دارم
رنگ ها به دنیا بازگشته اند...
به خاطر تو
گیاهان در کوهها میرویند
به خاطر تو
موجها متولد میشوند
به خاطر تو
کودکان در روستاهای دورافتاده میخندند
به خاطر تو
زنان خود را می آرایند
به خاطر تو
بوسه اختراع شد!...
و هر روز از خاکستر خود برمیخیزم تا دوستت داشته باشم
هر روز صبح از خاکسترم برمیخیزم
تا دوستت داشته باشم، دوستت داشته باشم، دوستت داشته باشم...
ـ
أَکرَهُ العِیدَ الذی لا یَأَتینی بِک
والفَرحة التی یَنقصها وجودُک
والاحتِفالات التِی تَفتَقِدُ وجهک
أَحتاج صَوتک لِیبدأَ عیدی...
::
از آن عید که تو را پیش من نمیآورد بیزارم
و از آن شادمانی که تو را کم دارد
و از جشنهایی که صورت تو را از دست میدهند..
من برای شروع عیدم به صدای تو نیاز دارم...
_ نبال قندس
برگردان: اسماء خواجهزاده _
ـ
هُل ترید أن تعرف سرّ قوّتی؟
لا أحد أحبّنی حقاً قط...
::
میخواهی راز قدرت مرا بدانی؟
هیچکس هیچوقت واقعاً مرا دوست نداشت...
_ غاده السمان
برگردان: اسماء خواجهزاده _
ـ
وقتی عاشقم
احساس میکنم مثل پر سبک میشوم...
روی ابرها راه میروم
نور خورشید را میدزدم
و ماهها را شکار میکنم...
وقتی عاشقم
احساس میکنم دنیا وطن من است
میتوانم از روی دریا بگذرم
و هزاران رودخانه را رد کنم...
میتوانم بدون گذرنامه این طرف و آن طرف بروم
مثل کلمات... مثل افکار...
وقتی تو محبوب من باشی
ترس و ضعفم از بین میرود
احساس میکنم قویترین زن روی زمینم...
و با صدای بلند نام تو را
در پاریس، لوزان، و میلان بر زبان میآورم...
و به تمام کافهها سر میزنم
کافه به کافه...
و به کارگران جادهها
رانندگان اتوبوس
گلهای روی بالکن
و حتی مورچهها
و زنبورها
و گربههای خیابان میگویم
که من عاشقم
عاشقم
عاشقم...
ـ سعاد الصباح
برگردان: اسماء خواجه زاده ـ
ـ
[انا لست حزینة
انا حزن العالم!
ففی صدری وطن یبکی...]
..
من اندوهگین نیستم
خودْ اندوهـ ِ عالمم
و سرزمینی در سینهام گریه میکند...
ـ غاده السمان
برگردان: اسماء خواجهزاده ـ
به نام حضرت باران
ظاهرا احمد الرفاعی
برگردان: اسماء خواجهزاده
قالُوا أَتَنْسَى الَّذی تَهْوى فَقُلْتُ لَهُمْ
یا قَوْمِ مَنْ هُوَ رُوحِی کَیْفَ أَنْسَاهُ...
::
گفتند: آیا محبوب ِ خویش را از یاد میبری؟
گفتم: ای مردم! کسی را که جان ِ من است چگونه از یاد ببرم؟
به نام حضرت باران
شعر: سعاد الصباح
برگردان: اسماء خواجه زاده
به نام حضرت باران
شعر: نزار قبانی (+)
برگردان: اسماء خواجه زاده
أتجوَّلُ فی الوطنِ العربیِّ
لأقرأَ شعری للجمهورْ
فأنا مقتنعٌ
أنَّ الشعرَ رغیفٌ یُخبزُ للجمهورْ
وأنا مقتنعٌ منذُ بدأتُ
بأنَّ الأحرفَ أسماکٌ
وبأنَّ الماءَ هوَ الجمهورْ...
به نام حضرت باران
از: هوامش على دفتر النکسة/ نزار قبانی (+)
برگردان: اسماء خواجه زاده
لا تلعنوا السماءْ
إذا تخلّت عنکمُ..
لا تلعنوا الظروفْ
فالله یؤتی النصرَ من یشاءْ
ولیس حدّاداً لدیکم.. یصنعُ السیوفْ
به نام حضرت باران
شعر: غاده السمان (+)
برگردان: اسماء خواجه زاده
فی أی غرف بیتک تقع صور حبیباتک
لأعلق لهن الأزهار و زینات العید؟
اعذرنی... حبی لک غیر متحضر
یجهل الغیرة و شهیة التملک...
انه عفوی... بدائی.. ساذج... بسیط کالمطر
به نام حضرت باران
شعر: امام حسن مجتبی علیهالسلام
برگردان: اسماء خواجه زاده
1. قل للمقیم بغیر دار إقامةٍ حان الرحیل فودّع الأحبابا
2. انّ الذین لقیتهم وصحبتهم صاروا جمیعاً فی القبور ترابا
::
::