اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

روزگـاری، کلمات، زبان بودند؛
اکنون سکــوت... .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با موضوع «نوشته‌ها :: واگویه» ثبت شده است

۱۱ مرداد۱۱:۳۸

ـ

در من زنی است

که با چشم‌های تو می‌بیند

از دهان ِتو حرف می‌زند

با لب‌های تو می‌خندد

با دست‌های تو می‌نویسد

و از گلوی تو آواز سر می‌دهد...

..

زنی که هر روز صبح

با دوست داشتن ِتو از خواب برمی‌خیزد

شب با دلتنگیِ تو به خواب می‌رود

آرامش را از آغوش ِتو به جهانِ خالی خود بازمی‌آورد

و هر بار پنجره را باز می‌کند

تو را در هیاهوی گنجشک‌ها می‌شنود...

..

زنی که می‌داند حتا اگر دست به دامن بهار شود

تن‌پوشِ شمعدانی‌ها را با خود نخواهی آورد اما

از هربار یادآوردِ خوشبختیِ باغچه کنار دست‌های تو

دوباره و دوباره به تو دل می‌بازد...

..

زنی 

که هر بار تصور می‌کند

بودنت چقدر می‌تواند دلتنگی را از روزها

و دلهره را از شب‌ها بگیرد

اندوه نبودنت را فرومی‌برد

و هرشب قرار فراموش کردنت را

پشت پنجره می‌ریزد

تا پرندگان آن را با خود به دورترین جای جهان ببرند 

و دیگر بازنیاورند...


ـ اسماء خواجه زاده ـ 

خاتون | ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۸
۲۰ خرداد۱۰:۱۲

به نام حضرت باران

اسماء خواجه زاده

دردت به جان ِ پر بلای ِ همین بغض‌های ناگهان،

من که تمام ِ این سال‌های حضور ِ باران ِ بی تو را گریسته‌ام

و در هوای همین دلتنگی ِ پر از بن‌بست نفس کشیده‌ام

اما حواس‌ت هست

که لهجه‌ی بی‌مدارای گلوی ِ هزار گلایه

در کمین ِ این تحمل ِ طاق‌شده نشسته‌ است...

تا کجای این تاریکی طاقت بیاورم حضرت ِ هرچه روشنی!

خاتون | ۲۰ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۱۲
۲۸ ارديبهشت۲۲:۰۷

به نام حضرت باران

اسماء خواجه زاده

بچرخ ای شادی مبـهم

            به رقـص آ و جهانم را به رقـص آور

                                            مرا از مرگــــ برگردان...

خاتون | ۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۰۷
۰۱ آذر۱۰:۳۳
به نام حضرت باران
اسماء خواجه زاده
آغـوش ِ تو
مـرگ نداشت
وگرنه
این هزاره های دام و دانه را
چگونه سر می کردند
                        عاشقانت؟

خاتون | ۰۱ آذر ۹۲ ، ۱۰:۳۳
۲۶ مهر۰۸:۲۲

به نام حضرت باران

اسماء خواجه زاده

دنیا

درون دستهای تو جا نمی شد

با این همه

اشتهایی بوده ای 

بر شانه های زمین

که پس از این همه سال

درون دستهای دنیا

جا نمی شوی!


ـ بلوغ وحشی ـ 

خاتون | ۲۶ مهر ۹۲ ، ۰۸:۲۲
۲۳ مهر۱۳:۰۳

به نام حضرت باران

اسماء خواجه زاده

با او رنگ پاییزم

رنگ عاشقانه های بی دلیل

و مرگ

هرگاه بیاید هراسی نیست

وقتی دستهایش مرا برمی دارد...

::

::

ـ بلوغ وحشی ـ 

خاتون | ۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۳:۰۳
۱۸ مهر۱۹:۵۰

به نام حضرت باران

اسماء خواجه زاده

نه دل واهمهی آن بالهای قیچی خوردهی خاکنشین

نه حسرت آسمانی که نپریدم

هیچ‌کدام آشوبم نمی‌کند.

میان این همه ضجه‌ی در گلو رسوب‌شده

تنها

جای خالیِ معجزتِ صدای تو

که آغوش لالایی باران بازش آورده بود

این دلِ بیقرارِ خلاص را

در مرگامرگ جنون و رهایی سلاخی می‌کند

مگر

این مگرهای همیشه بی تـو

آرام بگیرد...


خاتون | ۱۸ مهر ۹۲ ، ۱۹:۵۰