اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

روزگـاری، کلمات، زبان بودند؛
اکنون سکــوت... .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
پیوندهای روزانه
۱۰ مهر۱۶:۱۹

یادداشتی از مریم رحیمی‌پور

 

من پناهنده نیستم رضوی عاشور ترجمه اسماء خواجه زاده

به گزارش مشرق: «من پناهنده نیستم» داستانِ زندگی رقیه از اهالی طنطوره، روستایی در نزدیکی شهر حیفاِ فلسطین، است. درست مثل رمان‌های زنانه دفاع مقدس. دختری شاد و بی‌خبر از اطراف که در دنیای خودش سیر می‌کند و حوادثی که برای دیگران اهمیت دارد، برای او فقط هاله‌هایی از واقعیت‌اند. تا اینکه عظمت اتفاقات، حبابِ دنیای دخترانه او را می‌شکند. «حیفا» در دو روز سقوط می‌کند و یهودی‌ها روستا به روستا را جلو می‌آیند و عاقبت به طنطوره می‌رسند. رقیه و مادرش ناچار می‌شوند وسایلشان را بردارند و روستا را ترک کنند، اما به در خانه قفلی بزرگ می‌زنند که تا برگشتن آن‌ها کسی واردش نشود.

«رضوی عاشور» _بانوی نویسنده فلسطینی_ داستان را از زبان «رقیه» روایت می‌کند. چون رقیه به اصرار پسرش «حسن» خاطراتش را می‌نویسد، داستان نظمی مشابه نظم خاطره‌نویسی دارد. رقیه گاهی از 1948 و 13 سالگی‌اش در طنطوره به 70 سالگی‌اش در کانادا سرک می‌کشد و همین جلو و عقب شدن ها باعث می‌شود که یک‌نواختی قصه از بین برود. نکته مثبت اینجاست که او فقط از حوادث و درگیری‌ها حرف نمی‌زند. در مورد خوراکی‌های محلی‌شان می‌نویسد، در مورد نویسنده‌ای که دوستش داشته صحبت می‌کند، از کاریکاتوریست معروف «ناجی علی» حرف می‌زند و حتی جزییات گلدوزی لباس‌های زنانِ فلسطینی را می‌گوید و همه‌ی این موارد به طریقی در بطن داستان گنجانده می‌شود که جدای آن تصور نشود. همین ترکیبِ عناصر فرهنگی فلسطین در کنار حوادث سیاسی و نظامی آن باعث می‌شود که خواننده بیشتر با شخصیت‌ها و فلسطین احساس نزدیکی کند. 

«من پناهنده نیستم»، و همه‌ی رمان‌هایی از این دست، حلقه‌ی مفقوده ما با همه‌‌ی مسائل مربوط به فلسطین است. ما تاریخ فلسطین را از اعلامیه بالفور تا جنگ‌های غزه در کتاب‌های تاریخ خوانده و در گزارش‌های خبری دیده‌ایم. بارها و بارها در راهپیمایی روز قدس شرکت کرده‌ایم، کالای اسراییلی نخریده‌ایم و با تمام وجود از اسراییل آدم‌کش متنفر بوده‌ایم. اما هیچ‌وقت و از نزدیک احساس نکرده‌ایم که چرا؟ فلسطین برای ما سرزمینی عزیز بود، اما تصویر واضحی از آن نداشتیم. کتاب‌های تاریخ و حتی تصاویر تلویزیون و اخبار باعث نمی‌شود با این سرزمین احساس نزدیکی کنیم و این اولین و مهم‌ترین دلیلی است که ما را مجاب می‌کند سراغِ رمان‌های مربوط به حوادث فلسطین برویم. 

«من پناهنده نیستم» باعث می‌شود شما در کشتار 1948 در کنار رقیه 13 ساله باشید، با او و بقیه آوارگان سرزمین مادری خود را ترک کنید و به لبنان بروید، به اردوگاه‌های پناهندگی سرک بکشید، کشتار صبرا و شتیلا را از نزدیک ببینید و برخوردهایی که با یک پناهنده فلسطینی می‌شود را از نزدیک احساس کنید و در آخر با تمام وجود درک کنید که مقاومت لبنان چرا برای مسلمانان تا این اندازه عزیز و برای طرفداران اسراییل تا این اندازه منفور است.

اسم‌ها و تاریخ‌هایی که تا پیش از این برایمان معنای دقیق نداشتند با خواندن این کتاب مفهوم پیدا می‌کنند. «صیدا همان شهری‌است که عموی رقیه در آن ساکن شده بود»، «1982 همان سالی‌ست که به جنوب لبنان حمله شد و همسر رقیه، با نوزادی یتیم به خانه آمد.» و همه‌ی آنچه در کتاب‌های تاریخ خوانده‌ایم با داستان نظم پیدا می‌کند و پشت سرهم قرار می‌گیرد. همان طور که تاریخ دفاع مقدس در ذهن ما با رمان‌هایی که خوانده‌ایم نظم پیدا کرده است. متولدین دهه هفتاد و هشتاد و به طور کلی سال‌های پس از جنگ با خواندن رمان‌های دفاع مقدس به فضای جبهه و سال‌های دهه شصت نزدیک شده‌اند. حتی این قدر که انگار در آن سال‌ها زندگی کرده‌اند. ما با رمان‌های دفاع مقدس آبادان و اهواز و خرمشهر و ... قبل از انقلاب را شناخته‌ایم. اولین حمله‌ی دشمن را به خاک کشورمان تجربه کرده‌ایم و در کنار قهرمانان داستان جنگیده‌ایم. داستان و ادبیات باعث شده دفاع مقدس را نه حادثه‌ای در گذشته که خاطره‌ای از زندگی خودمان بدانیم. اما چرا تابحال این اتفاق در مورد اشغال فلسطین نیفتاده است؟ چرا رمان‌ها و خاطراتِ مربوط به فلسطین را برای جوانان و نوجوانان پررنگ نکرده‌ایم تا با «رقیه» و رقیه‌ها همراه شوند از نزدیک احساس کنند که چرا باید از اسراییل متنفر باشند؟ و با رقیه‌ها همراه شوند که بدون هیچ گناهی در کودکی از سرزمین مادری خود جدا شده‌اند و تا همیشه کلیدِ آن را به گردنشان نگه آویخته‌اند.

«بله این جا خانه هفتم و آخر خواهد بود. بین خواب و بیداری از رختخواب بلند می‌شوم و می‌نشینم. با انگشت‌های دست می‌شمارم: خانه‌مان در روستا. خانه عمویم ابوامین در صیدای قدیم. خانه‌ی زندگی مشترک با امین آن هم در صیدا. خانه‌ی بیروت. بعد ابوظبی. بعد اسکندریه. خانه‌ی هفتم آن‌جا در صیدا خواهد بود. کنارِ در. عدد هفت را دوست دارم. باشد که خیر باشد. کلیدهای تو گردنم و هدیه عبِد را حس می‌کنم....»
 
گفتنی‌ست این کتاب سال گذشته با ترجمه اسماء خواجه‌زاده و توسط انتشارات شهرستان ادب راهی بازار کتاب شده است.

 

لینک در مشرق

لینک در شهرستان ادب

خاتون | ۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۶:۱۹
۲۷ شهریور۱۱:۳۴

ـ

حمید نورشمسی 

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «من پناهنده نیستم» اثری است درباره زندگی یک خانواده فلسطینی اهل طنطوره - روستایی ساحلی است که در ۴۹ کیلومتری حیفا در جنوب فلسطین - را به تصویر که به علت حمله اسرائیلی ها از سرزمین خود کوچ می‌کنند. این اثر را رضوی عاشور داستان نویس و رمان نویس و منتقد ادبی و استاد دانشگاه مصری تالیف کرده و انتشارات موسسه شهرستان ادب آن را با ترجمه اسماء خواجه زاده منتشر کرده است. محمدقائم خانی نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی که در ادامه می‌خوانیم به این اثر نگاهی انداخته است.

 

«من پناهنده نیستم»، رمانی درباره «یک پناهنده آواره» نیست، رمانی است درباره «پناهندگی» و «آوارگی». چطور می شود چنین کاری کرد؟ با حرافی درباره این دو مفهوم؟ نه، با همان راه همیشگی نوشتن رمان. یعنی شخصیت پردازی و فضاسازی و غیره، یعنی با همان مصالحی که یک نویسنده معمولی می تواند درباره «یک پناهنده آواره» بنویسد. دقیقاً همان جاست که عیار کار مشخص می شود. یک نوشته تا سطح رمانی درباره خود «پناهندگی» و «آوراگی» بالا می آید و بسیاری از پرداختن درست به «یک پناهنده آواره» هم در می مانند. اما نشانه های این فراروی چیست؟ رضوی عاشور چطور چنین کاری کرده است؟

قبل از پرداختن به این مسأله، باید جواب این را پیدا کنیم که نویسنده چطور «من پناهنده نیستم» را از سطح کتاب ثبت وقایع خارج کرده و رمانی نوشته که در آن وقایع سال ۱۹۴۸ فلسطین تا آزادسازی جنوب لبنان روایت شده است؟ مگر نه اینکه پشت هم چیدن حوادثی که از اشغال فلسطین شروع شده تا نبردهای اخیر، گزارشی تاریخی است و نه رمان؟ و انتخاب یک زاویه دید یا هر چیز دیگر نمی تواند آن را به رمان تبدیل کند؟ بله، درست است و همین طور است. «من پناهنده نیستم» رمان است نه به خاطر اینکه روایت، از زبان رقیه‌نامی بیان می شود که در کودکی آواره شده و سال ها به عنوان پناهنده در لبنان رشد کرده است. این کتاب رمان است چون رقیه یکتاست و نمونه ای از آوارگان و پناهندگان نیست. این نگاه خاص در همه رمان وجود دارد. به عنوان مثال، به توصیف او از یک زن در برابر حادثه ای سهمگین توجه کنید، که چقدر خاص و یگانه است: «فندک را آوردم و سیگارش را روشن کردم. آرام سیگارش را کشید. با اینکه دفعه اولش بود، نه سرفه کرد و نه عضلات صورتش تغییری کرد. ایستادم و دست خاله را نگاه کردم که سیگار را گوشه لبش می گذاشت، پک می زد، بعد دستش را بر می داشت و طوری دود را از سوراخ های بینی بیرون می داد که انگار سال هاست سیگار می کشد. تهجب کردم و خنده ام گرفت. گفتم: «می‌خواهی برایت یک پاکت سیگار بخرم!؟»

رقیه مسائل خودش را دارد و به صورت ویژه ای به آن مسائل می پردازد. این نگاه و کنش اوست که از بقیه متمایزش می کند و به عنوان یک شخصیت در برابر مخاطب قرار می‌دهد. دقیقاً همین عامل هم هست که باعث شده این رمان از سطح «پناهندگی رقیه» فراتر برود و خود «پناهندگی» را روایت کند. اگر مسأله رقیه از ابتدا تا انتها نالیدن از درد آوارگی و پناهندگی بود، و حتی اگر به آرزوی آزادسازی قدس خشنود بود، «من پناهنده نیستم» رمانی درباره «یک پناهنده آواره» باقی می ماند، اما رقیه در این چهارچوب ها نمی ماند و چون پرسش گری خستگی ناپذیر، تمام اطرافیان را به چالش می کشد. اینجاست که نویسنده می تواند رمان را به چنان سطحی برساند.

با آغاز آوارگی رقیه، سفر درونی او هم شروع می شود. او تنها از خطر کشته شدن در حمله صهیونیست‌ها به زادگاهش فرار نمی کند، بلکه از همه عناصری که هویت او را می ساخته اند هم فرار می کند. رقیه، در همان سن کم، عوامل شکست و پیروزی را پیش روی ما قرار می دهد و اصل نبرد را به چالش می کشد. از هیمن جا باید گفت که رقیه، تنها از نیروی ویرانگری که در زادگاهش به آنها یورش برده فرار نمی کند، بلکه دردرون خویش از اصل ویرانی می گریزد. او نمی خواهد شکست خورده باشد و مقهور نیروی تخریب گر عالم بشود. از همان ابتدا کار سطح بالای خود را نشان می دهد و مسأله، در ابعادی بسیار بزرگ مطرح می شود. به همین دلیل رمان با خروج او از لبنان تمام نمی شود، چون او مسأله را به سطحی رسانده که در دبی و مصر هم قابل پیگیری است. خانواده او، به علت تصحیلات بالا موقعیتی دارند که می توانند از آن جغرافیا بگریزند و زندگی نوینی در نقاط امن جهان عرب برپا کنند. اما رقیه اینجا را اتمام کار، یعنی نقطه پیروزی نمی بیند. از نظر او، مهاجرت خانواده کاملاً در ادامه پناهندگی است و تمام هویت پیشین آنها را به چالش می کشد. آنها پناهنده هایی هستند به دنیای جدید، که از گذشته و بودن پیشین خویش فرار کرده اند. برای همین، مسائل جدیدی برای رقیه به عنوان مادر مطرح می شود که جنگ را به حوزه های جدیدی می برد. در صحنه ای دختر کوچک رقیه، خود او و پسر کوچکش (که از خواهر بسیار بزرگتر است) حضور دارند. دختر خاطره ای را نقل می کند و مادر از دغدغه های آن روزش صحبت می کند:

«در اتاق گلویم را گرفت و کتکم زد… درس اخلاق و تاریخ و جغرافیا و شجره خانوادگی؛ که پدرت این طور بود… پدربزرگت ابوصادق این طور بود… برادرهایت فلان طور و جدت ابوامین آن طور بود… باید بدانی ما فلسطینی هستیم. پناهنده ایم. اهل اردوگاهیم. و… و… مامان چکار کرده ام؟ گفت دیده من با آن زن سریلانکاییِ زحمت‌کش از بالا حرف می زنم و دارم مثل دختران خلیجی رفتار می کنم. و اگر قرار است زندگی در اینجا از من چیزی شبیه این دخترها بسازد، به لبنان بر می‌گردیم. به صیدا، و در عین الحلوه زندگی می کنیم و اردوگاه یادم می دهد چه کسی هستم. این حرف بزرگی بود عبِد. خواهرت همین جور زل زده بود و نمی فهمید چرا مادرش تا این حد از دستش عصبانی است. من دوازده سالم بود. اصل جرم را نمی‌دانستم و او دادگاه تشکیل داده بود و در جایگاه مدعی و قاضی به آن رسیدگی می کرد.»

حرفش را قطع کردم.

«این قدر اغراق نکن. من فقط حواست را جمع کردم که داری به مدل زندگی ای سر می خوری که متعلق به آن نیستیم و نباید به آن وابسته باشیم. جزئیات را یادم نیست اما یادم هست شنیدم تو با لحن دستوری با سومانا حرف زدی. ترسیدم و تمام آن شب را بیدار بودم.»

آن سفر درونی از ویرانی به آبادانی که فراری از سر اضطرار است، به سفری درونی برای کل خانواده تبدیل می شود که در دنیای بیرونی به ظاهر امن نیز همچنان ادامه دارد. فرار خانواده از فروپاشی که ویرانی بزرگتر آنهاست، در بزنگاه های تصمیم گیری در دنیای جدید خود را نشان می دهد. اگر یک روز هدف حفظ جان بود در هجمه بمب ها، روز دیگر هدف حفظ هویت است در هجوم ساختارها و هنجارهای دنیای جدید. رقیه به عنوان مادری که پناه خانواده است، ویرانی بزرگتری را می بیند که بسیار مهیب تر از ویرانی اول، و به نوعی اصل و اساس آن است. این جاست که به عنوان هشداردهنده، سعی میک ند نگاه ها را متوجه چیزی بکند که در صورتی جذاب پنهان شده و هیچ چیزی از فلسطین نیمه اول قرن بیستم نگذاشته است. در فصلی که به شرح خلاصه رمانی درباره یک ناو آمریکایی می پردازد، همه پرده ها را کنار می زند و بنیاد خونین زندگی جدید را نشان می دهد. اما با همه این، او ناامید نیست و مسأله را اینجا رها نمی کند. دنیا برای او سیاه سیاه نیست، او نوری می بیند که در سال ۲۰۰۰ به پیروزی جبهه مقاومت بر اسرائیل منجر شده. نوری که توان بیرون راندن صهیونیست ها از جنوب لبنان را دارد. او در سن هفتا دسالگی، به آبادی بعد از ویرانی می اندیشد و امیدوار است. توصیف نویسنده از مواجهه رقیه با خبر پیروزی حزب الله بر اسرائیل، نشان از عمق مواجهه او با مسأله خاورمیانه است:

عجیب است. این همه اشک از کجا آمده؟ چرا اشک ها به غم و غصه وابسته اند؟ پس اشک های شادی چه؟ نه، نه غم و نه شادی. چیزی بزرگتر است. عمیق تر. پیچیده تر. مثل نگاهت وقتی نوزادی را که همین الآن از تو خارج شده به دست می گیرند. تو خسته و شاید معلق میان مرگ و زندگی با ضعف نگاه می کنی و اشک از چشمهایت جاری می شود. اشکی که نه اشک غم است، نه شادی، بلکه… بلکه چه؟ بالاتر از آن است که با کلمه توصیفش کنم. شاید سرچشمه ای است از یک جای پیچیده درون جسم یا روح یا زمین، مثل سرچشمه غار شرق روستایمان. مادرم می گوید، آب آن مثل آب کوثر گواراست. آب کوثر چیست مادر؟ می گوید، رودخانه ای در بهشت است. عجیب است. چطور طعم رودخانه بهشت را می داند؟ یعنی قبلاً آن را دیده؟

مخاطب در نقطه ای رها می شود که باید برگردد به اصل مسأله فلسطین و اسرائیل، و به ابعاد پیچیده و پنهان آن فکر کند. اینها نشانه پیروزی یک نویسنده در اثر خویش است.

 

لینک خبر: اینجا کلیک کنید.

 

خاتون | ۲۷ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۳۴
۲۶ شهریور۲۲:۵۴

ـ 

برگردان: اسماء خواجه زاده

یک سال و نیم پیش «میلانه بطرس» را در اردوگاه شتیلا در جنوب بیروت دیدم. من آن موقع جزء گروه خبرنگارانی بودم که برای بازدید از اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان رفته بودند.

کشتار صبرا و شتیلا


آن موقع میلانه به ورودی اردوگاه آمده بود و در محلی که یادبودی برای شهدای کشتار صبرا و شتیلا نصب کرده بودند ایستاد و تنها عکس یادگاری شوهر و سه پسرش (خضر و قاسم و محمد) را جلوی دوربین عکاس‌ها گرفت. عکسی که عکاس در سال 1982 از او گرفته بود. در این عکس، میلانه بطرس لباسی سیاه با راه‌راه‌های سفید به تن داشت و قسمتی از پاهایش غرق خون و خاک دیده می‌شد، و اجساد بی‌جان پسرها و همسرش روی هم افتاده بودند. او موقع عبور خبرنگار، شالش را از سر برداشته و بدون توجه برایش دست تکان داده و داد می‌زند: «عکس بگیر! از من و بچه‌ها و شوهرم عکس بگیر... آنها پسرهای من‌اند... عکس بگیر. عکس بگیر» بعد شروع می‌کند و پشت سر هم دست بر سر می‌کوبد.
بعد برای ما تعریف کرد که در چه وضعیتی بچهها و شوهرش را پیدا کرده. انگشتش را روی عکس میگذاشت و توضیح میداد: «این قاسم است، نوزده سالش بود، به سرش شلیک کردند. این محمد است، هفده سالش بود و به سینهاش شلیک کردند»، بعد عکس را نزدیک میآورد تا واضحتر ببیند و ادامه میدهد: «این خضر است، شانزده سالش بود و این هم علی شوهرم است».

خاتون | ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۴
۱۷ مرداد۱۱:۱۷

بیست و چهارمین محفل عصرانه داستان که روز چهارشنبه 16 مرداد ماه 1398 در سالن سوره حوزه هنری قم برگزار شد، به نقد و بررسی رمان "من پناهنده نیستم" نوشته نویسنده مصری، رضوا عاشور اختصاص یافت.

 

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری استان قم، بیست و چهارمین محفل عصرانه داستان که روز چهارشنبه 16 مرداد ماه 1398 در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد، به نقد و بررسی رمان "من پناهنده نیستم" نوشته نویسنده مصری رضوا عاشور اختصاص یافت. در ابتداء اسماء خواجه‌زاده مترجم رمان "من پناهنده نیستم" در پاسخ به الهام فراهانی مجری نشست درباره‌ی اینکه چه نکاتی در ترجمه یک کتاب ادبی اهمیت دارد، گفت: «در کنار قواعدی که در کلاس‌های ترجمه تدریس می‌شود به نظرم آشنایی با فرهنگ کشورهای مختلف و مهمتر از آن علاقه به موضوع و کتابی که مترجم دست می‌گیرد در کیفیت ترجمه بسیار موثر است.»

وی همچنین افزود: « در ترجمه آثار ادبی از جمله سختی‌های کار انتخاب کلمه‌هاست. گاهی یک کلمه در فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف معانی خاص و متنوعی دارند. در چنین مواردی باید نزدیکترین اصطلاح و کلمه را انتخاب کنیم و در جمله بنشانیم.»

خواجه‌زاده درباره دلایل انتخاب این کتاب برای ترجمه گفت: «کتاب داستان خوبی دارد، در این رمان شما با یک زن مواجه هستید که آواره می‌شود و داستان اطراف او زیاد است همچنین بخشی از کتاب مستندنگاری وقایع تاریخی است از این نظر برای من جذاب بود.»

رمان من پناهنده نیستم رضوی عاشور ترجمه اسماء خواجه زاده

 

رمان "من پناهنده نیستم" تاریخ اشغال و جنایت است.

در ادامه مهدی کفاش نویسنده و منتقد ادبی به نقد اثر پرداخت و گفت: «در نقد این کتاب، خود کتاب، نویسنده اثر و ترجمه باید مورد توجه قرار گیرد. در ترجمه این کتاب با مترجمی مواجه هستیم که نویسنده است و تجربیات بسیاری در این حوزه دارد و به عربی بسیار مسلط است.»

وی درباره داستان این رمان گفت: «وقایع پیرامون یک روستا در فلسطین اشغالی می‌گذرد، با آنکه من با مقدمه‎نویسی بر آثار ادبی موافق نیستم اما مقدمه‎ی مترجم در ابتدای کتاب نقشه راهی است که چطور با این کتاب طرف شوید و به فهم وقایع کمک کرده‌است.»

کفاش در درباره جغرافیای این رمان نیز گفت: «بخشی از داستان در فلسطین می‌گذرد، بخشی در مصر و بخشی دیگر در امیرنشین ابوظبی. به همین خاطر فضاهای رمان تا حدی برای خواننده ایرانی آشنا و قابل لمس است.»

وی خاطرنشان کرد: «در این کتاب تفاوت نسل فلسطینیان را می‌بینیم. نویسنده ما را در مقابل سوال‌هایی از تاریخ قرا می‌دهد و ما را در موقعیت قضاوت می‌گذارد. این کتاب داستان موقعیت نیست بلکه داستان وضعیت است، وضعیت متغییر و عجیب و غریب رقیه که مردان دور و برش با سرنوشت‌های عجیب و غریب روبرو می‌شوند.»

مهدی کفاش تصریح کرد: «شیوه‌ی روایت رمان خطی نیست و زمان عقب و جلو می‌شود. با اینکه با یک رمان کلاسیک روبرو هستیم اما وقایع خیلی علت و معلولی نیستند. این کتاب تاریخ اشغال و جنایت است. تاریخ و وقایع بسیاری در کتاب به صورت ریز آمده، گویی رسالت اصلی نویسنده اطلاع رسانی است.»

کفاش در پیان سخنانش یادآور شد: « در داستان جهان شخصیت است که ما را دنبال خود می‌کشد. رضوا عاشور این کار را نکرده الویت اول نویسنده در این کتاب گزارش دادن است. در این کتاب وقایع مهم هستند نه شخصیت‌ها، نویسنده نگران این است که اگر اتفاقات را ثبت نکند اسناد از بین می‌رود و با این دلیل از کنار جذابیت می‌گذرد.»

رمان من پناهنده نیستم نوشته رضوی عاشور ترجمه اسماء خواجه زاده منتقد مهدی کفاش

رمان من پناهنده نیستم اسماء خواجه زاده

 

حوزه هنری استان قم

خاتون | ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۱۷
۱۳ خرداد۱۱:۵۸

ـ

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، رمان «آن دختر یهودی» که نشر کتابستان معرفت آن را ترجمه و منتشر کرده به چاپ دوم رسید.

این کتاب، داستان زندگی انسان‌هایی با ادیان مختلف (اسلام، یهودیت، مسیحیت) است که در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.

جزئیات دینی و سیاسی فراوان و بسیاری از ابعاد ذهنی صاحبان این دیانت‌ها به شیوه‌ای روان ضمن داستانی عاشقانه پیش روی خواننده قرار گرفته تا او با اشتیاق و امید و شوق شناخت بیشتری از جریان حوادث پیدا کند.

 

در دل یک محله‌ یهودی‌نشین در جنوب تونس دختر مسلمان یتیمی در خانواده‌ای یهودی بزرگ شده و زندگی می‌کند. در دل شهر قدیمی قانا در جنوب لبنان نیز هیاهویی دور از انتظار در زندگی ندی، دختر یهودی به وجود می‌آید. پدر این دختر مسلمان است و به دنبال حادثه‌ای او با جوانی مسلمان از رزمندگان مقاومت نامزد می‌شود.

زندگی این دو دختر به دنبال حوادثی از مسیر همیشگی خارج شده و به سوی سرنوشت حرکت می‌کند. رمان برگرفته از یک داستان واقعی است و جزء پرفروش‌ترین رمان‌های عربی به شمار می‌آید.

چاپ دوم رمان «آن دختر یهودی» اثر خوله حمدی با ترجمه اسماء خواجه‌زاده از سوی نشر کتابستان معرفت در ۳۸۲ صفحه با قیمت ۳۹ هزار تومان روانه کتابفروشی‌ها شده است.

لینک خبر: اینجا کلیک کنید

خاتون | ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۸
۱۷ ارديبهشت۱۱:۴۸

ـ

حمید نورشمسی

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «آن دختر یهودی» به قلم خوله حمدی نویسنده تونسی و استاد دانشگاه فناوری اطلاعات در دانشگاه ملک سعود ریاض نوشته شده است.

رمان ان دختر یهودی ترجمه اسماء خواجه زاده

داستان این رمان روایتی عاشقانه در دلدادگی یک دختر یهودی و پسری مسلمان است که فرجامی تراژیک دارد.

حمدی در مقدمه خود بر این رمان عنوان کرده است که شخصیت اصلی این رمان با عنوان «ندی» وجودی حقیقی دارد. وی در این زمینه می‌نویسد: با ندی، شخصیت اصلی رمان در تالار گفتگوی اینترنتی آشنا شدم. وقتی داستانش را تعریف می‌کرد گریه‌ام می‌گرفت. برای همین از انجمن بیرون زدم اما داستانش مرا رها نکرد. مدتی بعد ایده رمان در ذهنم شکل گرفت و از طریق ایمیل و تلفن با او تماس برقرار کردم و جزئیات بیشتری خواستم و مدت‌ها با هم صحبت کردیم. من از این صحبت‌ها با جامعه بسته یهودی و یهودیان عرب آشنا شدم اما در کنار این با مساله دیگری که اصلاً به ذهنم خطور نمی‌کرد هم آشنا شدم؛ با مقاومت در جنوب لبنان، با عشق و جنگ و مخصوصاً ایمان

این رمان از پرفروش‌ترین رمان‌های عربی معاصر است و تاکنون ۴۷ نوبت تجدید چاپ شده است. ترجمه فارسی این رمان را اسماء خواجه زاده انجام داده است.

در بخشی از این رمان می‌خوانیم:

خاتون | ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۴۸
۰۴ ارديبهشت۱۴:۴۲

ـ

ه گزارش مشرق، رمان «آن دختر یهودی» منتشر شد.

این کتاب، داستان زندگی انسان‌هایی با ادیان مختلف (اسلام، یهودیت، مسیحیت) است که در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.

جزییات دینی و سیاسی فراوان و بسیاری از ابعاد ذهنی صاحبان این دیانت‌ها به شیوه‌ای روان ضمن داستانی عاشقانه پیش روی خواننده قرار گرفته تا او با اشتیاق و امید و شوق شناخت بیشتری از جریان حوادث پیدا کند.

رمان آن دختر یهودی ترجمه اسماء خواجه زاده

در دل یک محله‌ی یهودی‌نشین در جنوب تونس دختر مسلمان یتیمی در خانواده‌ای یهودی بزرگ شده و زندگی می‌کند. در دل شهر قدیمی قانا در جنوب لبنان نیز هیاهویی دور از انتظار در زندگی ندی، دختر یهودی به وجود می‌آید. پدر این دختر مسلمان است و به دنبال حادثه‌ای او با جوانی مسلمان از رزمندگان مقاومت نامزد می‌شود.

زندگی این دو دختر به دنبال حوادثی از مسیر همیشگی خارج شده و به سوی سرنوشت حرکت می‌کند. رمان برگرفته از یک داستان واقعی است و جزء پرفروش‌ترین رمان‌های عربی به شمار می‌آید.

این کتاب ۳۸۲ صفحه دارد و ۳۹,۰۰۰ تومان قیمتگذاری شده است.

 

خبرگزاری مشرق، خبرگزاری تسنیم

خاتون | ۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۴۲
۰۷ اسفند۲۰:۳۸
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، رمان «من پناهنده نیستم»، زندگی یک خانواده فلسطینی اهل طنطوره - روستایی ساحلی است که در 49 کیلومتری حیفا در جنوب فلسطین واقع شده - را به تصویر می‌کشد که به علت حمله اسرائیلی‌ها از سرزمین خود کوچ می‌کنند. شخصیت اصلی و قهرمان داستان زنی به نام رقیه است. او به اصرار پسرش حسن داستان زندگی خود را تعریف می‌کند.


این رمان روایت پناهندگی فلسطینیان و جنگ داخلی لبنان و حمله اسراییل به این کشور است، رنج هجرت و قتل عام و وقایع بزرگی که بعد از پیمان اوسلو بر سر فلسطین آمده است؛ همه این روایات چنان با جزئیات دقیقی بیان می‌شود که یکی از مهمترین رمان‌های مربوط به واقعه 1948 فلسطین در ادبیات روایی عرب را رقم می‌زند. حکایتی از مصیبت ملت فلسطین و اجبار آنان برای خروج از سرزمین و وطنشان و زندگی تلخ در نقاط مختلف جهان به امید بازگشت به وطن.

رضوی عاشور در این اثر چنان از فلسطین و سنت‌های آن می‌نویسد، که گویی در آنجا زندگی می‌کند. البته این یکی از ویژگی‌های مثبت و از ویژگی‌های سبک نوشتاری عاشور است که در دیگر آثار او نیز به خوبی قابل مشاهده است. پرداختن به جزئیات زندگی، سنت‌ها و آیین‌ها، دغدغه‌های یک فلسطینی به صورت پیوسته در کتاب دیده می‌شود؛ هرچند ممکن است گاه برای مخاطب ملال‌انگیز شود.

رقیه، شخصیت اصلی این داستان، قصه زندگی خانواده‌اش را از کودکی تا بزرگسالی روایت می‌کند. «رقیه» در واقع نمادی است از تمام جوانان فلسطینی که دوره تاریخی سختی را پشت سر می‌گذارند. «من پناهنده نیستم» نماینده‌ای است برای معرفی میراث فلسطین از عادات و سبک زندگی گرفته تا آهنگ‌ها و موسیقی.

نثر نویسنده و از سوی دیگر آشنایی او با جزئیات زندگی و دغدغه‌های «رقیه» به عنوان یک جوان فلسطینی کتاب را برای علاقه‌مندان به ادبیات عرب خواندنی کرده است؛ به طوری که مخاطب می‌تواند با رنج «رقیه‌»ها در پیکار با سرنوشت، آوارگی و دلتنگی همدل باشد. روایتی که در آن گاه نفس تاریخ نیز به شماره می‌افتد. «من پناهنده نیستم» داستانی است از رنج و عشق و اشاره‌ای است به زندگی هزاران نفر که نادیده گرفته شدند.

رضوی عاشور (1946 - 2014) داستان‌نویس و منتقد ادبی و استاد دانشگاه مصری است. برخی آثار این نویسنده به زبانهای انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی و اندونزیایی ترجمه شده و چند کتاب او برنده جایزه‌های متعدد ادبی از جمله بهترین کتاب نمایشگاه بین‌المللی کتاب قاهره و جایزه ادبی کنستانتین کاوافی شده‌اند.  او مادر تمیم برغوثی (شاعر) و همسر مرید برغوثی، ادیب و شاعر فلسطینی است. او در سال 2014، در سن 68 سالگی و در پی بیماری در قاهره درگذشت.

انتشارات شهرستان ادب این کتاب را با ترجمه اسماء خواجه‌زاده در 462 صفحه و با قیمت 52 هزار تومان به چاپ رسانده است.

خاتون | ۰۷ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۳۸
۳۰ بهمن۲۰:۲۴

نخستین جشنواره فیلم و فیلمنامه «مادران چشم انتظار» که در قالب مجموعه جشنواره‌های چله سرو به همت سازمان فرهنگی، هنری، ورزشی شهرداری قم و به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی برنامه‌ریزی شده بود، با معرفی برگزیدگان به پایان رسید.


در آیین اختتامیه این جشنواره که پیش از ظهر امروز سه‌شنبه در سالن همایش‌های شهرداری قم برگزار شد، مرتضی سقائیان‌نژاد، شهردار قم و جمعی از مسؤولان استانی حضور داشتند و از برگزیدگان این جشنواره تجلیل کردند.


هیأت داوران نخستین جشنواره فیلم و فیلمنامه «مادران چشم انتظار» از هنرمندانی که در موضوع شهداء و مادران چشم انتظار خلق آثار داشتند، تقدیر کرد که اسامی برترین‌های این جشنواره به صورت زیر است:

فیلمنامه «بیستم هر ماه» به نویسندگی روح‌الله یارمحمدی: لوح تقدیر و جایزه نقدی به مبلغ ۳ میلیون ریال.
فیلمنامه «صدای پای او» به نویسندگی محمدمهدی ذاکری: لوح تقدیر و جایزه نقدی به مبلغ ۳ میلیون ریال.
فیلمنامه «نسل دریا» به نویسندگی اسماء خواجه‌زاده: دیپلم افتخار رتبه سوم و جایزه نقدی به مبلغ ۶ میلیون ریال.
فیلمنامه «راهی که باید رفت» به نویسندگی حمید قائمی‌مهر: دیپلم افتخار رتبه دوم و جایزه نقدی به مبلغ ۷ میلیون ریال.
فیلمنامه «رویاها» به نویسندگی محسن غضنفری و سیف‌الله یزدانی: تندیس جشنواره، دیپلم افتخار رتبه اول و جایزه نقدی به مبلغ ۸ میلیون ریال.
فیلمنامه «بوی بودنت نباشد» به نویسندگی سیف‌الله یزدانی: دیپلم افتخار و جایزه نقدی به مبلغ ۴ میلیون ریال.
نماهنگ «انتظار وصل» توسط اکرم مهدی‌زاده: تندیس جشنواره، دیپلم افتخار بهترین نماهنگ و جایزه نقدی به مبلغ ۳ میلیون ریال.
صداگذاری فیلم «بوی بودنت نباشد» توسط عادل افتخاری: دیپلم افتخار بهترین صداگذاری و جایزه نقدی به مبلغ ۴ میلیون ریال.
تدوین فیلم «ننه هما» توسط سید حمید طاهری: دیپلم افتخار بهترین تدوین و جایزه نقدی به مبلغ ۴ میلیون ریال.
تصویربرداری فیلم «بوم سفید» توسط داوود رجبی: دیپلم افتخار بهترین تصویربرداری و جایزه نقدی به مبلغ ۴ میلیون ریال.
کارگردانی فیلم «ننه هما» توسط داوود جلیلی: دیپلم افتخار بهترین کارگردانی و جایزه نقدی به مبلغ ۴ میلیون ریال.
فیلم «بوی بودنت نباشد» توسط سیف‌الله یزدانی: تندیس جشنواره دیپلم افتخار بهترین فیلم داستانی و جایزه نقدی به مبلغ ۹ میلیون ریال.
فیلم «باغ ما که خشک نشد» توسط مهدی میرزایی: تندیس جشنواره دیپلم افتخار بهترین فیلم مستند و جایزه نقدی به مبلغ ۹ میلیون ریال.

گفتنی است، ستاد برگزاری نخستین جشنواره فیلم و فیلمنامه «مادران چشم انتظار» از طاهره رئیس‌جعفری، شیما کرمیانی، سمیه حاجی‌احمدی، محبوبه آقانوری، زهره بیادی و فاطمه آقامحمدی که از فعالان عرصه خبر و رسانه هستند و در ثبت و نمایش استقامت مادران شهدای جاوید الاثر تلاش کردند، تجلیل کرد.

(خبرگزاری فارس، قم نیوز، خبر تصویری تسنیم، خبرگزاری صدا و سیمای قم)

خاتون | ۳۰ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۲۴
۲۷ بهمن۱۳:۰۰

شهرستان ادب: رمان «من پناهنده نیستم» نوشتۀ «رضوی عاشور» با ترجمه «اسماء خواجه‌زاده» از انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسید.

رمان «من پناهنده نیستم»، زندگی یک خانواده فلسطینی اهل طنطوره - روستایی ساحلی است که در 49 کیلومتری حیفا در جنوب فلسطین واقع شده - را به تصویر می کشد که به علت حمله اسرائیلی ها از سرزمین خود کوچ می کنند. شخصیت اصلی و قهرمان داستان زنی به نام رقیه است. او به اصرار پسرش حسن داستان زندگی خود را تعریف میکند.

این رمان روایت پناهندگی فلسطینیان و جنگ داخلی لبنان و حمله اسراییل به این کشور است، رنج هجرت و قتل عام و وقایع بزرگی که بعد از پیمان اوسلو بر سر فلسطین آمده است؛ همه این روایات چنان با جزییات دقیقی بیان می شود که یکی از مهمترین رمانهای مربوط به واقعه ی 1948 فلسطین در ادبیات روایی عرب را رقم می زند. حکایتی از مصیبت ملت فلسطین و اجبار آنان برای خروج از سرزمین و وطنشان و زندگی تلخ در نقاط مختلف جهان به امید بازگشت به وطن.

«من پناهنده نیستم» به ما نشان میدهد فلسطینی بودن یعنی چه؟ از دست دادن ارزشمندترین دارایی انسان یعنی چه؟ زندگی کردن در خاطرات یعنی چه؟ روایت رقیه، روایت از دست دادن و آوارگی و غصه و دلتنگی و نزدیک شدن و خوشبختی و عشق است. جمع کردن اضداد در کنار هم برای بافتن تار وپود قصه ی زنی فلسطینی که با عشق به وطن زندگی کرده و با عشق به وطن خواهد مرد؛ وطنی از دست رفته که به اذن خدا بازخواهد گشت.

رضوی عاشور (1946 - 2014) داستان نویس و رمان نویس و منتقد ادبی و استاد دانشگاه مصری است. برخی آثار این نویسنده به زبان‌های انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی و اندونزیایی ترجمه شده و چند کتاب او برنده جایزه های متعدد ادبی از جمله بهترین کتاب نمایشگاه بین المللی کتاب قاهره و جایزه ادبی کنستانتین کاوافی شده اند. رضوی عاشور مادر تمیم برغوثی (شاعر) و همسر مرید برغوثی، ادیب و شاعر فلسطینی است. رضوی عاشور در سال 2014، در سن 68 سالگی و در پی بیماری در قاهره درگذشت.
گفتنی ست این کتاب در 462 صفحه و با قیمت 52 هزار تومان به چاپ رسیده است. 

 


این رمان تازه منتشر شده را می توانید از فروشگاه اینترنتی ادب‌بوک تهیه نمایید.

خاتون | ۲۷ بهمن ۹۷ ، ۱۳:۰۰
۱۱ مرداد۱۱:۴۳

ـ

أَکرَهُ العِیدَ الذی لا یَأَتینی بِک

والفَرحة التی یَنقصها وجودُک 

والاحتِفالات التِی تَفتَقِدُ وجهک

أَحتاج صَوتک لِیبدأَ عیدی...

::

از آن عید که تو را پیش من نمی‌آورد بیزارم

و از آن شادمانی که تو را کم دارد

و از جشن‌هایی که صورت تو را از دست می‌دهند..

من برای شروع عیدم به صدای تو نیاز دارم...


_ نبال قندس

برگردان: اسماء خواجه‌زاده _ 

خاتون | ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۳
۱۱ مرداد۱۱:۳۸

ـ

در من زنی است

که با چشم‌های تو می‌بیند

از دهان ِتو حرف می‌زند

با لب‌های تو می‌خندد

با دست‌های تو می‌نویسد

و از گلوی تو آواز سر می‌دهد...

..

زنی که هر روز صبح

با دوست داشتن ِتو از خواب برمی‌خیزد

شب با دلتنگیِ تو به خواب می‌رود

آرامش را از آغوش ِتو به جهانِ خالی خود بازمی‌آورد

و هر بار پنجره را باز می‌کند

تو را در هیاهوی گنجشک‌ها می‌شنود...

..

زنی که می‌داند حتا اگر دست به دامن بهار شود

تن‌پوشِ شمعدانی‌ها را با خود نخواهی آورد اما

از هربار یادآوردِ خوشبختیِ باغچه کنار دست‌های تو

دوباره و دوباره به تو دل می‌بازد...

..

زنی 

که هر بار تصور می‌کند

بودنت چقدر می‌تواند دلتنگی را از روزها

و دلهره را از شب‌ها بگیرد

اندوه نبودنت را فرومی‌برد

و هرشب قرار فراموش کردنت را

پشت پنجره می‌ریزد

تا پرندگان آن را با خود به دورترین جای جهان ببرند 

و دیگر بازنیاورند...


ـ اسماء خواجه زاده ـ 

خاتون | ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۸
۱۱ مرداد۱۱:۳۶

ـ

رَحل هو...

وتجمّدت هی...

::

مرد رفت

و زن به یخ تبدیل شد...


_ محمد المنسی 

برگردان: اسماء خواجه‌زاده _

خاتون | ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۶
۱۱ مرداد۱۱:۳۴

ـ

هُل ترید أن تعرف سرّ قوّتی؟

لا أحد أحبّنی حقاً قط...

::

می‌خواهی راز قدرت مرا بدانی؟

هیچ‌کس هیچ‌وقت واقعاً مرا دوست نداشت...


_ غاده السمان 

برگردان: اسماء خواجه‌زاده _ 

خاتون | ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۴
۱۱ مرداد۱۱:۳۲

ـ 

وقتی عاشقم

احساس می‌کنم مثل پر سبک می‌شوم...

روی ابرها راه می‌روم

نور خورشید را می‌دزدم

و ماه‌ها را شکار می‌کنم...

وقتی عاشقم

احساس می‌کنم دنیا وطن من است

می‌توانم از روی دریا بگذرم

و هزاران رودخانه را رد کنم...

می‌توانم بدون گذرنامه این طرف و آن طرف بروم

مثل کلمات... مثل افکار...

وقتی تو محبوب من باشی 

ترس و ضعفم از بین می‌رود

احساس می‌کنم قوی‌ترین زن روی زمینم...

و با صدای بلند نام تو را

در پاریس، لوزان، و میلان بر زبان می‌آورم...

و به تمام کافه‌ها سر می‌زنم

کافه به کافه...

و به کارگران جاده‌ها

رانندگان اتوبوس  

گل‌های روی بالکن

و حتی مورچه‌ها 

و زنبورها 

و گربه‌های خیابان می‌گویم

که من عاشقم 

عاشقم

عاشقم...


ـ سعاد الصباح 

برگردان: اسماء خواجه زاده ـ 


خاتون | ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۲