به نام حضرت باران
کلمات: حاج جابر الکاظمی (+)
برگردان: اسماء خواجه زاده
انا لو یکشفُ عن عینی الغطاء.... یا حسین بک لم یزدد یقینی
مـثـلما امنتُ با اللهِ الاحد .... بکَ امنتُ فصارَ الحبُ دینی
ای حسین اگر پرده از پیش چشمان من برداشته شود یقینم به تو بیشتر نمیشود
چون من همانگونه که به خدای یکتا ایمان آوردم، به تو ایمان آوردم و عشق دینم شد
انت بعیون الطبیعة جثة ما بین المراهف
انت عند الناس هیکل على الرمال و جرحه نازف
تو در چشم طبیعت جسمی هستی که وسط شمشیرهای برّنده قرار گرفت
و در چشم مردم پیکری هستی که روی شنها غلتید و خون از او جاری است
وانا بین أعماقی شفتک مو مثل ما غیری شایف
شفتک اللاهوت الأعظم تخلق أحداث و مواقف
اما من تو را آنطور که بقیه میبینند، نمیبینم
تو در چشم من لاهوت اعظمی هستی که دستهایت حوادث و اتفاقات را میآفریند
آمنت بیک و فکرتی خلعت ثیاب العواطف
مؤمن و قلعة یقینی ثبتت بوجه العواصف
من به تو ایمان آوردم و اندیشهام لباس احساسات را بر تن کرد
من به تو مؤمن شدم و قلعه یقینم با وزش توفانها محکم و استوار گردید
عن یساری حل إنجیل الهوى
و کذا التوراة تتلى عن یمینی
در سمت چپم انجیل عاشقی نازل میشود
و سمت راستم تورات تلاوت میشود
وبقلبی أنت قرآن الغرام
بک آمنت فصار الحب دینی
در حالیکه در قلبم تو قرآن دلباختگی هستی...
به تو ایمان آوردم و عشق دینم شد
أنا لو یکشف عن عینی الغطاء یا حسین بک لم یزدد یقینی
مثل آمنت بالله الأحد بک آمنت فصار الحب دینی
ای حسین اگر پرده از پیش چشمان من برداشته شود یقینم به تو بیشتر نمیشود
چون من همانگونه که به خدای یکتا ایمان آوردم، به تو ایمان آوردم و عشق دینم شد
قاب قوسین بسماءه عرج بمعراجه جدک
وانت معراجک توجه للنفوس اللی تودک
معراج جد تو این بود که تا قاب قوسین در آسمان عروج کرد
و معراج تو، روکردن به قلب کسانی است که محبت تو را در دل دارند
کل نفس عرش و امارة و مملکة و سلطان عندک
کل ذوی التیجان عالم و انت عالم ثانی وحدک
تمام جانها عرش و امارت و ملک و قدرت نزد توست
تمام تاجداران عالَمی هستند و تو به تنهایی عالم دیگری هستی
أنت هالة نور قدسی و ما قدر موضع یحدک
کربلا بلفظه المجازی خالقک سماها لحدک
تو هالهی نور مقدسی هستی که در هیج جایی محدود نمیشود
و خالق تو کربلا را ـ با واژهی مجازیاش ـ آفرید و نام آن را آرامگاه تو گذاشت
جاءک الکون حسیرا و یقول أنا عبد طائع من یشترینی
فاشتریت الکون بالنحر فقال بک آمنت فصار الحب دینی
هستی، درمانده نزد تو آمده است و میگوید من بندهی مطیع آنم که مرا میخرد
پس تو هستی را در ازای قربانی شدن خود خریدی و آنگاه او گفت: به تو آیمان آوردم و عشق دین من شد..
أنا لو یکشف عن عینی الغطاء یا حسین بک لم یزدد یقینی
مثل آمنت بالله الأحد بک آمنت فصار الحب دینی
ای حسین اگر پرده از پیش چشمان من برداشته شود یقینم به تو بیشتر نمی شود
چون من همانگونه که به خدای یکتا ایمان آوردم، به تو ایمان آوردم و عشق دینم شد
روحی طاووس بجنحها صعدت لآفاق نجمک
ویا ذرات الخلیقة تؤدی بیعتها و تکلمک
جانِ من طاووسی است که بالهای خود را میگشاید و تا افق ستارهی تو بالا میرود
ذرات مخلوقات با آن بیعت میکنند و با تو سخن میگویند
ذاتک الآیة الشریفة و مذبح إسماعیل دمک
آمنت بیک و رسولک منحرک و الکعبة جسمک
تو خودْ آیه شریفه قرآنی و خون تو قربانگاه اسماعیل است
به تو ایمان آوردم.. گلویت پیامبر تو و جسم تو کعبه است...
ذکرک القرآن عندی و أنه کل لحظة اختمک
کأنی بالمصحف أرتل من یردد صوتی اسمک
از تو سخن گفتن برای من تلاوت قرآن است و من لحظه به لحظه تو را ختم میکنم
گویی وقتی قرآن را تلاوت میکنم پژواک صدای من نام توست
لیتنی قبلت ترب القدمین و به عفرت خدی و جبینی
هکذا یا ابن الرسول المصطفى بک آمنت فصار الحب دینی
ای کاش خاک پایت را میبوسیدم و غبار آن را به گونه و پیشانیام میزدم
این گونه ای فرزند پیامبر خدا به تو ایمان آوردم و عشق دینم شد
أنا لو یکشف عن عینی الغطاء یا حسین بک لم یزدد یقینی
مثلما آمنت بالله الأحد بک آمنت فصار الحب دینی
ای حسین اگر پرده از پیش چشمان من برداشته شود یقینم به تو بیشتر نمیشود
چون من همانطور که به خدای یکتا ایمان آوردم، به تو ایمان آوردم و عشق دینم شد
انظر لساحل دماءک و المحیط الما تحدد
اشتبه ما ادری نحرک لو نحر جدک محمد
به ساحل خون تو نگاه میکنم که اقیانوس آب دربرگرفته است
نمیدانم این خون بریدنِ گلوی توست یا خونِ بریدن گلوی جد تو حضرت محمد...
انت مجموعة معابد کل عضو من اعضاک معبد
دامی و بمحراب نحرک نزلت الأسیاف سجد
تو مجموعهای از معبدها هستی، هر عضوی از اعضای تو یک عبادتگاه است
و در محراب قربانی شدن تو شمشیرها فرود آمده و به سجده رفتند
کبر السیف بوریدک والرمح باسمک تشهد
جنة الفردوس جسمک والغصون رماح تمتد
شمشیر روی رگ گردن تو تکبیر گفت و نیزه به اسم تو تشهد خواند
بهشت فردوس جسم توست و شاخههای آن نیزههایی است که فرود میآیند..
کل جرح منک أضحى کوثرا جاریا یبقى على مر السنین
آنت للعشاق فردوس لذا بک آمنت فصار الحب دینی
هر زخم تو به رودخانهای جاری و جاودانه تبدیل شد که در گذر سالها برجای میماند
تو بهشت عاشقانی برای همین به تو ایمان آوردم و عشق دینم شد
أنا لو یکشف عن عینی الغطاء یا حسین بک لم یزدد یقینی
مثل آمن بالله الأحد ..بک آمنت فصار الحب دینی
ای حسین اگر پرده از پیش چشمان من برداشته شود یقینم به تو بیشتر نمیشود
چون من همانطور که به خدای یکتا ایمان آوردم، به تو ایمان آوردم و عشق دینم شد
بکبریائه الباری نصب راسک بروس العالی
حتى راسک یبو الاکبر یظل فوق الروس عالی
خداوند در کبریای عظیم خود آنچنان سر تو را بر فراز سرها قرار داد
که سرت، ای پدر حضرت علی اکبر بالاتر از تمام سرهاست
قبل آلاف العصور و ذیج الأعوام الخوالی
خاطبک عرش الجلالة الیوم الک ناحت ظلالی
هزاران هزار سال پیش و سالیان قبل از خلقت
عرش خداوند جلیل با تو سخن گفت که از امروز آنچه تحت عرش است برای تو نوحه سر خواهند داد
من بعد عرش الله جدک صاح من أوج المعالی
من خلالک انا خالد وانت خالد من خلالی
بعد از نوحه خوانی عرش خدا برای تو، جدت از اوج بانگ برآورد:
تو به واسطهی من جاودانهای و من به واسطهی تو جاودانهام
نحن أنوار و قبل ادم قبل أن یخلق من ماء و طینی
بی آمنت رسولاً وأنا بک آمنت فصار الحب دینی
ما نورهایی هستیم که قبل از اینکه آدم از آب و گل من خلق شود، وجود داشتهایم
به پیامبری من ایمان آوردی و من به تو ایمان آوردم و عشق دینم شد