اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

روزگـاری، کلمات، زبان بودند؛
اکنون سکــوت... .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
پیوندهای روزانه
۰۳ فروردين۱۱:۲۸

به نام حضرت باران

 اسماء خواجه زاده

نه تکلم باد، نه سایه صفوف در هم شکسته ملائک و ستاره، و نه همهمه رویاى بارانى آسمان در تسلاى معابر خسوف‏ زده ماه و زمین، هیچ‌کدام نمى‌توانند تحمل پنهان خروش ضجه‏‌هاى على را از غیبت هواى حوالى تو بگیرند؛ با این همه على باید زائران کوچک رنگ‌پریده بغض و اشک تو را به سکون و آرامش بخواند. فصلى تازه بر اولاد آفتاب در حال آغاز شدن است و على اندیشه‏‌اى جز تحقق وصیت تو در سر ندارد... «اى اباالحسن در نماز خواندن بر جنازه دختر رسول خدا(ص) بر ما سبقت نگیرى.»

خواب رنگین کمانى تو، اجابت شده است پدر با آغوش باز در انتظار رسیدن تو بود و اکنون او از مسیر آسمان، بغض‏‌هاى على را با بافه‌‏هاى اندوه عرش تقسیم مى‏‌کند. على، کار غسل تو را تمام کرده است؛ با دردهایى از دیدار زخم‏‌هاى تازه تو تازه‌‏تر؛ در شبانه‏‌اى که از جهات کشف‌ناشده وصیت تو کسى خبر ندارد و همه در انتظار صبحى هستند که مى‏ آید و مى‏‌آیند تا بر پیکره تو نماز بگذارند که ندایى از آسمان، على را به خود مى‌‏آورد: «اى على! کودکانت را از روى بدن مادر بلند کن که فرشتگان آسمان را به گریه انداخته ‏اند.»

على چشم به فرشتگانى که خیره بر معجزه دست‏‌هاى تواند، کودکانت را از آغوش تو جدا مى‌‏کند و بى‏ صداتر از سکوت، با شیعیان اندکش، سلمان، عمار، ابوذر، مقداد و ... بر تو نماز مى‌‏گذارد و با شانه‏‌هایى بى‌‏پرهیز از هق هق گنگ این دقیقه‏‌هاى رو به قیامت، تو را به دست‌‏هاى منتظر خاک مى‏‌سپارد: «اى زمین! امانت خود را به تو سپردم این دختر رسول خداست. اى صدیقه! تو را نزد کسى راهى کردم که از من بر تو سزاوارتر و شایسته‏‌تر است و راضى شدم براى تو آنچه راکه خداى تعالى براى تو راضى شده است.»

و آنگاه آه‏‌هایش را رو به قبر پیامبر زمزمه مى ‏کند: «سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو! از دخترت و زیارت ‏کننده‏ ات و آن کس که در جوار تو در خاک آرمیده و خدا زود رسیدن او را نزد تو برایش برگزید. اى رسول خدا! شکیبائیم از فراق محبوبه‌‏ات کم شد و خودداریم در فراق سرور زنان جهان از بین رفت؛ آرى در برابر تقدیر خدا جز قبول، چاره‏اى نیست که مى‏ فرماید: «انا للَّه انا الیه راجعون»

پس امانت پس گرفته شد و زهرا از ستم رها شد اى رسول خدا! اندوهم همیشگى است غم پیوسته در دلم خانه کرده است تا خدا خانه‌اى را که تو در آن اقامت دارى برایم برگزیند.

واى! واى! اگر بیم چیرگى دشمنان بر ما نبود در نزد قبر تو اى فاطمه اقامت اختیار مى ‏کردم و درنگ در نزد تو را مانند معتکفان برمى‏‌گزیدم و مانند مادرى که جوانش مرده باشد بر این مصیبت بزرگ مى‏‌گریستم. آرى اى پیامبر خدا! دختر تو مخفیانه به خاک سپرده شد و ... با آنکه زمان رفتن تو از دنیا طولانى نشده بود و یاد تو کهنه نگردیده بود. پس اى رسول خدا! من شکایت فقط به سوى خدا مى‌برم و بهترین دلدارى از جانب اوست. درودهاى خدا و برکات و رحمتش بر فاطمه و بر تو اى رسول خدا.


***

دختر پیامبر را مخفیانه به خاک سپرده‌‏اند و على چند صورت قبر درست کرده است تا کسى نتواند قبر فاطمه را تشخیص دهد.

هنوز اصوات در استعاره دسیسه‏ هاى تازه، به گوش على نرسیده است ولوله‌‏اى در شهر برپاست. غبار گیج اتفاقى، تمام صبح مدینه را در شعاع منشور وصیت تو قرار داده است و مردم را روانه بقیع کرده است صدایى به گوش مى‏‌رسد که: «مى ‏خواهند چند تن از زنان مسلمان را بیاورند تا صورت قبرها را نبش کرده، پیکر فاطمه را یافته، بیرون بیاورند و بر آن نماز بخوانند.» خبر به سکوت محتاط روزنه‏ هاى قلب على در گریستن بر تو رسیده است؛ اما توفان در ذرات ذوالفقار على از اعتناى هراس ‏آلوده جماعت با خبر است: «به خدا قسم اگر سنگى از این قبرها دست زده یا جا به جا شود تا آخرین نفرتان را طعمه شمشیر خواهم ساخت.»(۱)

قطعیت صداى على در باور غفلت‌زده مردمان جایى براى هیچ تردیدى نمى ‏گذارد که ناگهان صدایى از عبور تازیانه نگاه على رد مى‌‏شود: «اى اباالحسن! به خدا قسم قبر را نبش کرده و بر فاطمه نماز خواهیم گذارد.»

مردم حنجره زمین‌‏خورده صدایى را که شنیده ‏اند از حدود مردگان مدفون خشم و غضب على دور مى‌بینند: «یا ابن السوداء! اگر دیدى از حقم صرف نظر کردم بخاطر آن بود که مى‏‌ترسیدم مردم از دین‏شان برگردند اما در مورد قبر فاطمه؛ سوگند به خدایى که جان على در دست اوست، اگر در این مقام برآیید که قبر فاطمه را نبش کنید زمین را از خون‏تان رنگین خواهیم ساخت.»

و فردى به میاندارى خشم على برخاسته است: «اى ابالحسن! به حق رسول خدا و به حق آنکه بالاى عرش است از او دست بردار. یقیناً ما کارى که ناخوشایند تو باشد انجام نخواهیم داد.»(۲)

مردمان فریب ِ فراموشى بازگشته‌اند و على در قرابت گریستن بر سرنوشت محتوم صبورى پس از تو، در قیود کبود خاطرات تلخ در انتظار منتقمى از سلاله آفتاب خواهد ماند!


پى‏ نوشتها:

۱) بحارالانوار، ط کمپانى، ج‏۸، صص ۲۴۱ - ۲۴۰.

۲) همان، ج‏۴۳، ص‏۱۷۱، جلاءالعیون، ج‏۱، ص‏۲۱۴.



خاتون | ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۲۸

خاتون خاک و افلاک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی