اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

روزگـاری، کلمات، زبان بودند؛
اکنون سکــوت... .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
پیوندهای روزانه

۸۶ مطلب با موضوع «ترجمه‌ها» ثبت شده است

۰۱ آبان۱۴:۱۸

به نام حضرت باران

برگردان: اسماء خواجه زاده (+)

شعر زیر ترجمه ای از یکی از قصیده های عبدالباقی بن سلیمان بن احمد عمری فاروقی موصلی است. وی یکی از مشهورترین شاعران قرن سیزدهم هجری، و یکی از ادبای بزرگ عراق در زمان عثمانی است. نسب او به عمر بن خطاب می‌رسد.


تو آن والایی هستی که از هر والایی برتر است؛ کسی که در قلب شهر مکه در میان خانه خدا متولد شد.

تو آن شجاعی هستی که شجاعتت موجب می‌شود «برج اسد» هم در برابر تو فرومایه و سرخورده باشد.

 

تو آن دری هستی که مقام و منزلت نگهبانش چنان متعالی است که تنها دست روح القدس آن را کوفته است.

تو آن کسی هستی که درونت لبریز از حکمت‌ها است؛ چنان‌که فلک الافلاک با تمام وسعتش تنها یک‌دهم آن است.

 

خاتون | ۰۱ آبان ۹۲ ، ۱۴:۱۸
۲۷ مهر۲۰:۲۲

به نام حضرت باران


به ورطه نور تو درغلتیده ام

سایه ام را پیدا کردم


ـ سوزان علیوان ـ

خاتون | ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۰:۲۲
۱۸ مهر۱۹:۳۵

به نام حضرت باران

عدنان الصائغ

برگردان: اسماء خواجه زاده 

خط به خط مرا پر می‌کنند

در فصل‌ها می‌گنجانند

فهرست می‌بندند

چاپ میکنند

به کتاب‌فروشی‌ها می‌فرستند

و سپس...

در روزنامه‌ها به من ناسزا می‌گویند

در حالی که من

هنوز

دهان

باز نکرده‌ام...


خاتون | ۱۸ مهر ۹۲ ، ۱۹:۳۵
۲۵ شهریور۲۲:۳۱
به نام حضرت باران
قاسم حداد (متولد 1948 م، بحرین)
برگردان: اسماء خواجه زاده 

در موسیقی‌ای که در اتاق خانه‌ی کوچکمان چرخ می‌خورد

و از دیوارها و پنجره‌ها و قفسه‌های کتاب‌خانه بالا می‌رود

موسیقی‌ای که با ما شام می‌خورد و عشق 

و شعر می‌خواند

در موسیقی‌ای که زیر رواندازهایمان جاری است

و در شیر کودکانمان شنا می‌کند

و می خوابیم و بیدار می‌شویم

در حالی که او نمی‌خوابد و از روزگار ما حفاظت می‌کند

در این موسیقی منتظرم باش

در این موسیقی منتظرت هستم..


خاتون | ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۳۱
۲۴ شهریور۲۳:۴۷

به نام حضرت باران


[هؤلاء الطغاة

أصحیحٌ یا ربی

انهم مروا من بین أناملِکَ الشفیفةِ

وتحملتهم!؟]

:: ::

:: ::

پروردگارا!

این درست است؟

گردن‌کشان از میان ِ انگشت‌های ظریف تو رد شوند

و تو آنان را تاب بیاوری!؟


ـ عدنان الصائغ (شاعر عراقی، متولد 1955 م، کوفه)/ برگردان: خواجه زاده ـ 

خاتون | ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۴۷
۲۳ شهریور۲۱:۳۸

به نام حضرت باران


[لا تنامی... حبیبتی

العصافیر تنتحر]

:: ::

نخواب محبوب ِ من 

گنجشکها خودکشی می کنند...


ـ محمود درویش/ اسماء خواجه زاده ـ

خاتون | ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۳۸
۱۷ مرداد۰۲:۳۹

به نام حضرت باران


کتب للمطر... 

للحب... 

للحریة... 

للربیع... 

للخریف... 

أکتب لأعیش]

:: ::

می نویسم؛

برای باران...

برای عشق...

برای آزادی...

برای پاییز...

می نویسم تا زنده بمانم.


ـ محمد الماغوط/ الف. خواجه زاده ـ

خاتون | ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۳۹
۱۷ مرداد۰۱:۲۳

به نام حضرت باران

ـ ما اقتصاد بومی، صنعت بومی، تربیت بومی، حزب بومی، مدرسه بومی، موسیقی بومی، قلم بومی، دفتر بومی، بخاری بومی، پاترول بومی، کبریت بومی، حمام و دستشویی بومی داریم؛ اما مرز و بـوم نداریم. 

ـ اعراب مانند هلیکوپترند. صدایشان بیشتر از سرعتشان است.


ـ هرگز حتی برای ضروری‌ترین مسائل در مقابل کسی تعظیم نکن؛ شاید فرصت دوباره بلند شدن را نداشته باشی!


ـ انسان‌ها  به صندوق پستی‌های دربسته تبدیلشده‌اند؛ در کنار هم و بی خبر از هم!


ـ محمد احمد عیسی الماغوط (شاعر و نمایشنامه نویس سوری)


خاتون | ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۲۳
۰۶ مرداد۱۳:۰۶

به نام حضرت باران

غاده السمان

برگردان: اسماء خواجه‌زاده

[أشهد بالعصافیر تطیر من عینیک

الى قلبی...]

::

::

گواهی می‌دهم

به گنجشکانی که از چشم‎های تو

تا قلب من بال می‌گشایند...


خاتون | ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۰۶
۲۹ فروردين۱۷:۱۷

به نام حضرت باران


[فاذکرینی

مثلما تذکرین المطر...]


مـرا به یاد بیاور

همان گونه که بـــاران را...


ـ محمود درویش/ الف. خواجه زاده ـ

خاتون | ۲۹ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۱۷
۰۵ شهریور۱۲:۲۲

ترجمه قسمتی از یک قصیده بلند، سروده عبدالغنی التمیمی است.


(1)
هنوز کلید خانه‌ام را در دست دارم
و خاطره کشورم را در آغوش
ای جلاد! 
ابزارهایت اینجاست
آن‌ها را تیز کن
و این پوست من...!
*
تازیانه‌های ظلم بر پیکره‌ام فرو می‌نشیند
اما امید هنوز در من زنده است
و از آن زمان که خدا را شناخته‌ام
در مقابل مخلوقی ضعف نشان نداده‌ام
و از غیر او یاری نخواسته‌ام
ای قاتل!
«امروزِ» مرا زخم می‌زنی، اما
هرگز نمی‌توانی «فردا»یم را بکُشی.

خاتون | ۰۵ شهریور ۹۰ ، ۱۲:۲۲