۱۸ مهر۱۹:۵۰
به نام حضرت باران
اسماء خواجه زاده
نه دل واهمهی آن بالهای قیچی خوردهی خاکنشین
نه حسرت آسمانی که نپریدم
هیچکدام آشوبم نمیکند.
میان این همه ضجهی در گلو رسوبشده
تنها
جای خالیِ معجزتِ صدای تو
که آغوش لالایی باران بازش آورده بود
این دلِ بیقرارِ خلاص را
در مرگامرگ جنون و رهایی سلاخی میکند
مگر
این مگرهای همیشه بی تـو
آرام بگیرد...