اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

اسماء خواجه‌زاده

نوشته‌ها و ترجمه‌ها

روزگـاری، کلمات، زبان بودند؛
اکنون سکــوت... .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۹ مطلب با موضوع «خبرها» ثبت شده است

۰۸ آبان۱۵:۱۵

اسماء خواجه‌زاده مترجم «خار و میخک» این رمان را نقشه راهی برای مقاومت می داند و می‌گوید: سنوار در این رمان تاریخ فلسطین را نشان می‌دهد و نگاه مردم جهان و فلسطین به مقاومت را زیر و رو می‌کند و نشان می‌دهد چرا راهی جز مبازره نیست.


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ ساعاتی پس از اعلام رسمی خبر شهادت یحیی سنوار رهبر حماس خبر انتشار ترجمه فارسی رمان این شهید فلسطینی با عنوان «خار و میخک» در صفحات فرهنگی رسانه‌ها منتشر شد.

تا پیش از انتشار خبر شهادت سنوار،‌ کمتر کسی می‌دانست که رهبر گروه حماس یک نویسنده پرکار بود. او طی 22 سال اسارت در درون زندان رمان «خار و میخک» را به زبان عبری نوشت و 5 کتاب را از عبری و انگلیسی به عربی ترجمه کرد و در صدر پرکارترین زندانیان نویسنده تاریخ قرار گرفت. اما خار و میخگ چگونه کتابی است و رهبر حماس چگونه آن را نوشت؟

یحیی سنوار، یک شخصیت محوری در سیاست فلسطین است که به خاطر رهبری خود در حماس و نقش تأثیرگذارش در درگیری‌های جاری با اسرائیل شناخته شده است. تجربیات او در دوران زندان، دیدگاه‌ها و راهبردهای او را شکل داد که در کتاب «خار و میخک» به‌طور شیوا بیان شده است. این اثر بینشی برای درک پیچیدگی‌های مبارزات فلسطینی ارائه می‌کند. همانطور که رویدادهای خاورمیانه همچنان در حال تحول هستند. اقدامات و فلسفه‌های سنوار برای روایت مقاومت و خودمختاری در منطقه حیاتی است.

«خار و میخک» نه تنها یک اثر داستانی، بلکه گواهی عمیق بر روح پایدار غزه است. این روایت که توسط یحیی سنوار در میان سایه‌های زندان‌های اسرائیل نوشته شده است، از داستان سرایی سنتی فراتر می رود تا نگاهی ناب و بدون فیلتر به آن ارائه دهد. این رمان در 30 فصل خود، انتخاب سخت برخی از آوارگان فلسطینی برای کار در اسرائیل را نیز به نمایش می‌‌گذارد. برخی آن را فرصتی برای بهبود شرایط زندگی خود برای خانواده خود می دانستند، در حالی که برای برخی دیگر چیزی جز خیانت نبود.

 

اسماء خواجه زاده یکی از 3 مترجمی است که این رمان را به فارسی ترجمه کرده و قرار است کتاب در روزهای پیش رو از سوی انتشارات کتابستان منتشر و روانه بازار نشر شود. خبرگزاری تسنیم در آستانه انتشار این ترجمه با خواجه‌زاده گفت‌وگویی داشته است،‌ خواجه‌زاده در این گفت‌وگو  ضمن اشاره به شخصیت یحیی سنوار‌، کتاب را تاریخچه‌ای از مقاومت و فسطین می‌داند،‌ او «خار و میخک» را گران‌قدر ترین اثر مقاومت عنوان می‌کند چرا که برای حفظش خون ریخته شده است. گفت‌وگوی تسنیم با خواجه‌زاده به شرح ذیل است:

 

* تسنیم: شهادت یحیی سنوار در دورانی که حملات پی‌درپی اسرائیل و شهادت سرشاخه‌های مقاومت نوعی نگرانی و حتی ناامیدی نسبت به وضعیت را در دل علاقه‌مندان به مسئله فلسطین و مقاومت ایجاد کرده بود،‌ در حکم برخاستن ققنوس از آتش بود و نه تنها امید دوباره را زنده کرد، بلکه روحی حماسی در دل مقاومت و علاقه‌مندان به مقاومت در جهان ایجاد کرد،‌ درباره نگاهتان نسبت به شهادت سنوار بفرمایید؟

یحیی سنوار از کودکی مبارزه کرده است،‌ اساسا‌ً مردم غزه از کودکی با مبارزه به دنیا می‌آیند، بزرگ می‌شوند و می‌میرند، همه زندگی آن‌ها مقاومت و مبارزه است، مخاطب با مطالعه کتاب متوجه می‌شود که روح مقاومت با زندگی مردم فلسطین درهم تنیده شده است،‌ یک کارمند عادی در فلسطین،‌ یک پزشک،‌ یک پدر همان‌طور که زندگی می‌کند،‌ مبارزه هم می‌کند،‌ مبارزه جزء جدایی‌ناپذیر زندگی در فلسطین است،‌ فردی چنین تفسیری از مبارزه ارائه می‌کند که خود نیز در عمق کار مبارزه است، همان‌طور که یک پدر است مبارزه می‌کند‌، هنگام غذاخوردن مبارزه می‌کند، هنگام عبادت مبارزه می‌کند،‌ حتی هنگام شهادت نیز مبارزه می‌کند. مبارزه او حتی تا ثانیه‌های آخر حیات حتی در شهادتش هم ادامه دارد.

صحنه‌ای که چوب دستی را به طرف پهباد پرتاب می‌کند، هم مبارزه می‌کند؛ او چوب‌دستی‌اش را به طرف دنیا دنیا پرتاب می‌کند. می‌توانست ماسک را پایین بیاورد،‌ خودی نشان دهد‌، شاید او را شهید نکنند‌،‌ او این چوب را به چشم تمام دنیا پرتاب می‌کند،‌ بلکه مردم دنیا بیدار شوند.

یجیی سنوار نماد جدیدی از مبارزه و مقاومت خلق می‌کند، این نماد جدیدی از وسط وسط میدان مبارزه است، او متفاوت از رهبران دیگر مقاومت همچون هنیه و نصرالله شهید شد،‌ او مسیری متفاوت خلق می‌کند،‌ مسیری که به ما نشان داد این اشتباه است که تصور کنیم،‌ با شهید شدن یک فرد،‌ مسیر او از میان می‌رود،‌ شهادت می‌توان مسیر او را ادامه دهد و مقاومت یک رود جاری است که از میان نمی‌رود.

نتوانسته بودیم صدای خود را به جهان عرب برسانیم

 

 * تسنیم:‌ شاید بتوان چنین نتیجه‌گیری کرد که از همین شیوه شهادت اوست که برخی در هفته‌ گذشته تلاش کردند‌، او را در تقابل با ایران،‌ انقلاب اسلامی و .. نشان دهند و شایعاتی از این دست نیز منتشر شد.

بله‌، یک مسئله‌ای اینجا وجود دارد که باید اشاره کنم و آن این است که ما نتوانستیم صدای خود را به مردم جهان عرب برسانیم،‌ اما چه زمانی این صدا به گوش آن‌ها رسید؟ وقتی موشک‌های ما به سرزمین‌های اشغالی رسید‌، برخی مردم جهان عرب تصور می‌کردند،‌ ما ایرانی‌‌‌ها به دنبال منافع خود هستیم،‌ اما حرکت‌های اخیر ما آن‌ها را بیدار کرد.

در برخی آثار سابق نویسندگان عرب‌، شاهد این هستیم که از صدام چهره‌ای تصویر می‌شود که قصد نابودی اسرائیل را دارد،‌ صدام با عرفات هم ارتباط داشت‌، اما بعد از آن در آثار مرتبط با حماس،‌ جهاد اسلامی و جنبش‌های عربی مشخص شد که صدام شخصیت نابودی اسرائیل را ندارد، متاسفانه ما نتوانسته بودیم درست خود را معرفی کنیم، ولی امروز این کار را انجام دادیم، آثار این معرفی را در سال‌های بعد باید دید.

یحیی سنوار و کلیه سران مقاومت هیچ اختلافی با ایرانی‌ها نداشتند،‌ او خود در کتاب می‌گوید که ما در برخی دوران‌ها با اسرائیلی‌ها می‌جنگیدیم‌، اما اسرائیلی‌ها کاری کردند که خودشان بیرون رفته و این فلسطینی‌ها بودند که با هم می‌جنگیدند. منظور او از اختلافی است که بین فلسطینی‌ها ایجاد کردند، ما وقتی از مقاومت سخن می‌گوییم‌، از نبرد با جبهه استکبار و غرب حرف می‌زنیم،‌ جنگ بین شیعه و سنی،‌ عرب و عجم نیست،‌ هدف اصلی غرب است،‌ نباید دچار تفرقه شویم.

 

 * تسنیم: یحیی سنوار را شاید بتوان متفاوت‌ترین قهرمان مقاومت نامید از این جهت که ما با انسانی با چند بعد شخصیتی مواجه هستیم، از یک طرف با یک مجاهد خستگی‌ناپذیر مواجهیم که 22 سال در زندان‌های اسرائیل روزگار گذراند و به زبان عبری تسلط پیدا کرد و در دوره‌های دانشگاه‌های اسرائیل به صورت مجازی شرکت کرد تا دشمن را از درون بشناسد. این بعد،‌ یک شخصیت مقاوم‌، محکم،‌ نظامی و سیاسی را به تصویر می‌کشد و از سوی دیگر با انسانی مواجه هستیم که برای بیان حرف خود از ادبیات کمک می‌گیرد،‌ اهل فرهنگ و هنر و اندیشه است،‌ رمان می‌نویسد‌، کتاب ترجمه می‌کند،‌ آن هم در دل زندان‌، در میان خون و شکنجه. اینجا با یک شخصیت ادبی و البته عاطفی مواجه هستیم،‌ کدام بعد از شخصیت این انسان در کتاب نمایان شده است.

سنوار یک شخصیت امنیتی بوده است،‌ اطلاعات اندکی از خود حتی به نزدیکانش داده است‌، او مبارزه مسلحانه می‌کند،‌ فرد ساکت و کم حرفی است،‌ دقیقا همان چهره‌ای را دارد که ما از یک فرد امنیتی سراغ داریم.  اما با مطالعه کتاب تازه از دورن او را می‌شناسیم‌،  او را در روابطش با مادر می‌شناسیم،‌  او را هنگامی که برای شنیدن لالایی مادرش برای نوه‌اش می‌آید،‌ می‌شناسیم،‌ او را با ترسیم صحنه شهادت عماد عقل می‌شناسیم که بسیار صحنه احساسی است. عماد عقل به هنگام شهادت و مواجهه با مرگ،‌ شعر می‌خواند. یحیی سنوار در کتاب نشان می‌دهد که مبارزه فقط با اسلحه نیست،‌ برخی اوقات قلم جایش را با سلاح عوض می‌کند،‌ بسیاری از شهدای مقاومت شخصیت‌های احساسی و بی‌نظیری دارند،‌ گل‌های سختی‌ دیده‌اند که زیبایی بیشتری دارند.در میان همه چهره‌های مقاومت خداوند این توفیق را به سنوار داد که شهادتش نیز این‌چنین روایتگر باشد. شاید چون او به روایت مقاومت پرداخت. سنوار برای اینکه نهال مقاومت رشد کند،‌ راه سختی را پیمود.

 

 

* تسنیم: با توجه به اینکه کتاب از نخستین گام‌های شکل‌گیری مقاومت در سال 1967 تا مراحل رشد و بالندگی در نخستین انتفاضه فلسطین یا انقلاب سنگ در سال 1987 را روایت می‌کند. آیا می‌توان آن را تاریخچه مقاومت دانست؟ به نظر می‌رسد در رمان برخی از شخصیت‌ها نمادسازی شده‌اند و هر کدام نماینده یکی از طیف‌های مقاومت (حماس‌، آزادی بخش وفتح) هستند‌. 

 کتاب فقط تاریخ شفاهی مقاومت نیست، کتاب روح زندگی در اشغال را به ما گزارش می‌دهد. روح  زندگی و حیات در این کتاب بسیار است،‌ این کتاب زندگی در فلسطین را روایت می‌کند،‌ از همه طیف‌های فلسطینی در این کتاب حضور دارند،‌ کتاب سراسر نماد است‌، شخصیت اصلی کتاب هر شب کنار مادرش می‌نشیند و با او درباره شهادت و سرزمینشان گفت‌وگو می‌کند‌، مادر در ادبیات نماد «وطن» است،‌  آنقدر در این کتاب درباره زندگی مردم غزه با جزئیات حرف زده شده که نمی‌توان مشابهش را در کتاب دیگری از فلسطین دید، حتی درباره لهجه مردم،‌ درباره غذایی که می‌خورند، درباره مصالح ساختمانی که استفاده می‌کنند، درباره لباسی که می‌پوشند. این کتاب به نوعی تاریخ شفاهی فلسطین معاصر است که پیوند محکمی با مقاومت دارد.

کتاب به خوبی نشان می‌دهد که  چه می‌شود که حماس شکل می‌گیرد، چه می‌شود که مردم از سازش به مبارزه روی می‌آورند؟ و تنها راه نجات چیست؟ تمام چهره‌های شاخص مقاومت که به شهادت رسیده‌اند و شخص یحیی سنوار در کتاب حضور دارند‌، به نوعی این کتاب روایت واقعیت است.

 

 

* تسنیم:‌ به نظر شما چرا سنوار کتاب را به زبان عبری نوشت نه به زبان عربی؟

این اشتباه رایجی است که مرسوم شده است‌‌، اصل کتاب به زبان عربی است،‌ من عنوان کتاب را به عبری هم جست‌وجو کردم‌، هیچ نتیجه‌‌ای نداشت. نسخه عبری دست نویس این کتاب در جست‌وجوی سلول سنوار در زندان کشف شد،‌ پس اصل کتاب به زبان عربی است،‌ ممکن است به عبری هم برگردان شده باشد‌، سنوار کتاب را با مداد و کاغذ قاچاقی در زندان نوشته است،‌ هر یک خطی که می‌نوشته مجبور بوده از چشم پنهان کند،‌ افراد زیادی برای محافظت از این کتاب خونشان به زمین ریخته شده،‌ شکنجه شده‌اند و...،‌  بنابراین نباید صرفا از دریچه ادبیات کتاب را بررسی کرد،‌ به خاطر شرایط نوشتن و خون‌هایی که برای آن ریخته شده است،‌ باید آن را گرانترین اثر ادبی مقاومت است دانست.

 * تسنیم: پس از انتشار کتاب در آمازون،‌ اسرائیل آن را از تمام سکوهای عرضه‌کننده کتاب حذف کرد و اعلام کرد که این رمان،‌ ابزار رسانه‌ای حماس است،‌ به نظر شما این رمان چه ویژگی‌ای داشت که اسرائیل تا این اندازه از آن هراس داشت؟

طبیعتاً این کتاب را به زبان‌های مختلف ترجمه کرده و می‌کنند، چون یک مبارز آن را نوشته است،‌ طبیعی است،‌ مانند وقتی که  چه‌گوارا یک کتاب نوشته باشد،‌ همه به دنبال آن می‌روند تا بفهمند چه نوشته است،‌  اسرائیل هم طبیعتا باید هراس داشته باشد،‌ چرا که «خار و میخک» یک رسانه است،‌ نویسنده به درستی توضیح می‌دهد که اسرائیل با مردم غزه و فلسطین چه کرد و فلسطینی‌ها چه کردند؟ تاریخچه جنگ را توضیح می‌دهد،‌ قصه‌گوست و می توان آن را رسانه مقاومت دانست،‌ بنابراین اسرائیل کتاب را از روی آمازون حذف می‌‌کند،‌ چون تاثیری که کتاب می‌تواند بر مردم دنیا بگذارد را می‌داند.

 این کتاب دقیقا مثل یک نقشه راه است که به ما یاد می‌دهد راه‌حل بیرون کردن اسرائیل فقط مبارزه است، تمام این نقشه‌ها و رویاها که از راه مذاکره سیاسی و دیپلماتیک می‌توان نتیجه را یافت،‌ همه را نقش بر آب کرده است. این مبارزه است که تاثیر دارد، نشان می‌دهد که مبارزه چه اثری دارد. کتاب نشان می‌دهد که چرا قرارداد اسلو امضا شد. و چرا ضرر تمام و کمال این قرارداد برای فلسطین بود.

نویسنده توضیح می‌دهد، این مشکل فقط باید به دست مردم فلسطین حل شود و به نوعی نقشه راه برای همه مردم دنیاست.

 

* تسنیم: آیا نگاه سنوار در رمان تنها به محور مقاومت و مساله فلسطین خلاصه می‌شود؟ یا نگاهی فراتر از مقاومت به مسئله انسانیت دارد؟

داستان سنوار، داستان فلسطین است ولی این داستان یک الگوی تاثیرپذیر برای تمام زندگی‌هاست. ما می‌توانیم این الگو را  در ایران ببینم این الگو را در ایالت متحده ببینیم،‌ در نیجریه ببینیم، در سومالی‌، عراق و دیگر کشورها هم ببنیم،‌  این قصه یک قصه مشترک جهانی است‌، شاید به اشتباه تصور شود که این مختص اعراب و فلسطین است، ولی وقتی داستان را می‌خوانیم می‌بینیم،‌ سنوار با همه مردم دنیا و همه بخش‌های مقاومت حرف می‌‌زند،‌ داستان دفاع از وطن برای همه مردم است، رها نکردن آرمان‌ها قصه همه مردم است، داستان به ما می‌فهماند که این تعریفی که از مقاومت وجود دارد، در همه دنیا جاری و ساری است،‌ سنوار خود اشاره کرده که این داستان واقعیت است‌، اما درباره یک انسان واقعی نیست‌، روالی خیالی است ولی از واقعیت سخن می‌گوید،‌ او با زبانی جهانی با انسان امروز درباره آزادگی و عدالت سخن می‌گوید.

 

* تسنیم:‌ جنگ‌ها همواره بستری برای خلق آثار هنری و ادبی بوده‌اند. ژانر جنگ، از ژانرهای محبوب در جهان است، چه در حوزه فیلم و چه در حوزه ادبیات. این دسته از آثار، عموماً جزو درخشان‌ترین آثار عصر خود بوده‌اند؛ مثل دن آرام، در غرب خبری نیست، دکتر ژیواگو و .... چرا با وجود گذشت چند دهه از مسئله فلسطین، جنگ‌های پی در پی، مهاجرت‌های اجباری و ... که هرکدام می‌تواند موضوع خلق یک اثر ماندگار باشد، کار شاخص جهانی در این زمینه خلق نشده است؟ چه عواملی موثر بوده‌اند؟ به نظر می‌رسد رمان سنوار می‌تواند یک نمونه جهانی در این زمینه باشد.

وقتی ادبیات را بررسی می‌کنیم،‌ می‌بینیم که هر جا سختی‌های بیشتری حاصل شده،‌ ادبیات نیز گل کرده است،‌ در کشور خودمان نیز در دوران انقلاب شاهد شکوفایی موسیقی‌، ادبیات و ... هستیم،‌ اکنون نیز که ما به مقابله مستقیم با اسرائیل روی آورده‌ایم شاهد تولید و جرقه‌زدن آثار خوب هستیم،‌ در دنیا نیز وضع به همین منوال است،‌ در امریکای جنوبی نویسندگان و شاعران خوبی تحت فشار رشد کرده‌اند،‌ در مورد فلسطین هم همین وضعیت صادق است،‌ ما با نویسندگانی چون محمود درویش،‌ رضوی عاشور، نزار قبانی و... مواجه هستیم،‌ نزار قبانی در ادبیات دنیا آنقدر بزرگ است که وقتی می‌میرد،‌  لورکا شاعر اسپانیایی برایش شعر می‌گوید. بنابراین ما آثار شاخصی در ادبیات فلسطین داریم‌، اما چرا صدای این ادبیات به جهان نمی‌رسد؟

علت اصلی سانسور است، ما دو روز بعد از حمله تروریستی به مواضع نظامی توسط اسرائیل اعلام می‌کنیم،‌ شهید داشته‌ایم‌، اما اسرائیلی‌ها آنقدر دچار سانسور هستند که با گذشت هفته‌ها از پاسخ ما به حملات او‌،  نگفته‌اند‌، چند کشته داده‌اند‌،‌ غرب و اسرائیل اجازه نمی‌دهند که صدای فلسطین به گوش مردم دنیا برسد،‌ آثار محمود درویش و نویسندگان دیگر فلسطین آثار بسیار درخشانی است‌، اما سانسور اجازه ورود آن‌ها به جهان را نمی‌دهد‌،  از سوی دیگر متاسفانه مخاطب نیز به جای اینکه به سمت آثار مقاومت متمایل باشد،‌ به سمت ادبیات ضد جنگ تمایل دارد،‌ در همین ایران خودمان ببنید آثاری چون «در غرب خبری نیست» ،‌ «وداع با اسلحه» و ... که ضد جنگ هستند‌، طرفدار دارند.

داستان سنوار اما  کتاب متفاوتی است،‌ ما با ترکیبی از داستان و روایت مواجه هستیم،‌ سنوار در داستان از تخیل استفاده کرده اما ستون‌های روایت را واقعیت تشکیل داده است،‌ ما با صحنه‌ها و افراد واقعی در کتاب روبرو هستیم،‌ به نظر من هر کسی که فکر می‌کند،‌ کوچکترین اطلاعاتی درباره فلسطین دارد،  باید این کتاب را بخواند چرا که دیدگاهش را زیر و رو خواهد کرد،‌ هر کس ذره‌ای تعصب به فلسطین ومردمش دارد،‌ این کتاب را باید بخواند تا بفهمد چه بر سر مردم این سرزمین آمده است، چرا طوفان‌الاقصی شکل می‌گیرد و آیا مردم این سرزمین راهی به جز طوفان‌الاقصی داشتند؟ برخی عوام می‌گوید،‌ فلسطینی‌ها در خانه خود نشسته بودند چرا این عملیات را کردند،‌ وقنی کتاب را می‌خوانید، می‌فهمید راهی جز این نبود.

 

* تسنیم: سنوار در دید امروز حق طلبان جهان بیش از هر چیز یک آزاده است،‌ برخی پس از شهادت او را با چه‌گوارا مقایسه کردند،‌ ،‌ به نظر می‌رسد این قیاس نادرست است و این مقایسه تقلیل دادن شخصیت سنوار است.

بله موافقم،‌ یک دوره برای مراسمی از دختر چه‌گوارا دعوت شد تا به ایران بیاید،‌ خب‌،  چه‌گوارا شخصیت بزرگ و ارزشمندی بود که در جغرافیای خود تاثیر داشت و به مردم سرزمنیش کمک کرد،‌ آن زمان چه‌گوارا را با شهید چمران مقایسه کردند‌، همان زمان یکی از روزنامه‌نگاران (محمد قوچانی) یادداشتی نوشت که «ما را چه به چه؟» او در این یادداشت،‌ حرفش این بود که اولاً قهرمان ما بزرگتر از چه‌گواراست چون قهرمان ما تحصیلاتش از چه‌گوارا بالاتر بود، فقط یک مبارز نبود و روح،‌ ایدئولوژی و عشقی که پشت چمران بود را چه‌گوار نداشت، چه‌گوارا بسیار آدم بزرگی بود، ولی حتما چمران بزرگتر بود. ما با این مقایسه شأن خود را پایین می‌آوریم و به دیگران هم این اجازه را می‌دهیم،  هم‌چنان که ان زمان دختر چه‌گوارا گفت که چه‌گوارا بزرگتری از شهید چمران بود. در حالیکه چه‌گوارا را رسانه‌ها بزرگ کردند،‌ ولی چمران رسانه جهانی ندارد.

به نظر من،‌ سنوار هم به مراتب بزرگتر از چه‌گواراست‌، نبردی که سنوار کرده از نبرد چه‌گوارا بزرگتر است،‌ مرگ یحیی سنوار به چه شکل بود؟ چه کسانی از کشتن سنوار چه اندازه خوشحال شدند؟ و چرا؟سنوار شخصیتی تک بعدی نبود که فقط در مبارزه خلاصه شود،‌ او عاشق خانواده،‌ همسر،‌ کشور و مردمش بود،‌ او در زندان داستان می‌نویسد،‌ سنوار تنها به نوشتن اکتفا نکرده او در میدان مبارزه صحنه‌های شگرف را رقم زده است،‌ درست است،‌ نویسندگان دیگری چون داستایوفسکی نیز در زندان داستان نوشته‌اند،‌ اما غیر از داستان‌نویسی کار دیگری هم کرده‌اند؟ ما درباره آدمی حرف می‌زنیم که هم مبارز بزرگی بوده و هم نویسنده خوبی بوده است، یحیی سنوار یک هنرمند است. او یک دستش قلم است و دست دیگرش سلاح. او در غایت مبارزه کرد،‌ تا آخرین لحظه. این او را متفاوت می‌کند.

خاتون | ۰۸ آبان ۰۳ ، ۱۵:۱۵
۱۶ ارديبهشت۱۵:۰۶

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «ربا حسان» از زنان مقاوم فلسطینی است که از اوضاع و آنچه امروز در غزه می گذرد نوشته است. او می گوید چند بار دیگر آوارگی از سرزمینش را تجربه کرده اما این بار از تجربه آخر خود که توسط اسماء خواجه زاده به فارسی ترجمه شده، چنین روایت می کند: 

من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شده‌ام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابه‌جا شدیم. آخرین بار هم «رفح».

من با هربار آوارگی مقداری از اشتیاقم به زندگی را از دست می‌دادم. از جمع کردن خودم در مکان‌ها خسته شدم. یادم می‌آید در دیر البلح، وقتی داشتیم جابه‌جا می‌شدیم وسط راه ایستادم؛ دلم می‌خواست به طرف خانه خودمان بروم نه به سمت پناهگاه. مرگ برایم اهمیتی ندارد. آیا زندگی ارزش این‌همه ماجرا برای نجات پیدا کردن را دارد؟ در ذهنم جمله مولایمان علی تکرار می‌شد: «این دنیای شما نزد من از آب بینی بز بی‌ارزش‌تر است.»

 

جنگ اینجا، یک جنگ نیست بلکه چندین جنگ است. جنگ‌های آب و غذا و جابه‌جایی و حتی سرما. بدنم را به غذای کم عادت داده بودم و حتی اگر در روز یک لقمه غذا می‌خوردم تأثیری روی من نداشت اما سخت‌ترین موضوع، کمبود آب بود. روزی که با هشت نفر از اعضای خانواده‌ام به جبالیا آواره شدیم، باید فقط دو لیتر آب استفاده می‌کردیم!

این دو لیتر آب هم برای نوشیدن بود هم رفتن به توالت. من روزی یک بار آب می‌خوردم تا مجبور نباشم بروم توالت، و سهمم از آب نوشیدنی را برای وضو نگه می‌داشتم، که آن را هم بعدها تیمم می‌کردم.

ما در جنگ همه‌چیز را بازیافت می‌کنیم. مثلا تفالۀ قهوه را نگه می‌داریم و مقداری آب به آن اضافه می‌کنیم و می‌گذاریم دو روز بماند و تخمیر شود. بعد دوباره آن را می‌جوشانیم و می‌خوریم. آبِ شستن لباس‌ها و مایع ظرفشویی را نگه می‌داریم تا دوباره در توالت ـ خدا عزتتان بدهد ـ

استفاده کنیم. پاکت‌های پنیر و لیوان‌های مقوایی را نگه می‌داریم تا بسوزانیم و رویش آتشش غذا درست کنیم. بطری‌های شامپو و صابون را نگه می‌داریم تا داخلشان آب بریزیم و به جای شلنگ استفاده کنیم. یا از بقچه لباس‌ها به جای متکا و از در مربا به جای بشقاب استفاده می‌کنیم. پردۀ درمانگاه را به‌عنوان روانداز استفاده کردیم و بعدا وقتی به ما روانداز دادند از پرده‌ ها، خیمه درست کردیم.

دنیا اینگونه و به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن زهد را به ما یاد داد.

کمدی سیاه در جنگ؟ چقدر پیش می‌آید که به یک دلیل هم می‌خندم و هم گریه می‌کنم. در ابتدای بحران آب در شمال، خیلی گریه کردم. مادرم با لبخندی بر لب گفت اشک‌هایم برای شستن صورتم بس است و باید آب را برای کار دیگری استفاده کنم. خندیدم. یا بعدتر وقتی داخل اتاق معلمان مدرسۀ ابتدایی وابسته به آژانس «غوث» زیر تخته سیاه می‌خوابیدم گریه کردم. بالای سرم ابری بزرگ و پنبه‌ای از سقف آویزان بود که رنگش خاکستری شده بود. یک نخ آبی هم از آن آویزان بود انگار که از ابر باران می‌بارید.

من هربار می‌خواستم بخوابم به آن زل می‌زدم و از سادگی این ایده می‌خندیدم اما یک لحظه بعد وقتی یادم می‌آمد به چه دلیل اینجا خوابیده‌ام می‌زدم زیر گریه. یا یک روز وقتی عمه‌ام برای دیدن ما به پناهگاه آمد، برای برادرزاده‌ام که نوزاد بود پوشک آورده بود. مادرم به او گفت این پوشک‌ها برای برادرزاده‌ام کوچک است اما اشکال ندارد چون ما دخترها می‌توانیم از آن به جای نوار بهداشتی استفاده کنیم. و به این شکل هرچیزی باعث خنده‌ام می‌شد، همان به گریه‌ام می‌انداخت. 

چه پناهگاه چه مدرسه جاهایی بودند پر از خفت و تحقیر. در روز چهار نان پیتا میان ما تقسیم می‌کردند. نصف نان برای یک نفر و هر نان هم به اندازه یک کف دست! بعدتر ما از نانوایی‌ها نان می‌خریدیم تا اینکه آنها هم بسته شد. بعد با مصیبت آرد خریدیم و در تنور گلی نان درست کردیم. 

یک نمونه تحقیر را برایتان بگویم؛ رفتن به توالت. داخل مدرسه نه تا توالت بود با هزاران آواره، و صفی طولانی برای قضای حاجت درست می‌شد. من اول مجبور بودم هیچ‌چیز نخورم تا مجبور نباشم داخل صف بایستم یا در حیاط مدرسه جلوی همه راه بروم. از اینکه با آن وضعیت اهانت‌بارم آنجا بودم خجالت می‌کشیدم. برای همین از برخورد با مردم و حتی دیدن خودم در آینه پرهیز می‌کردم.

یک بار به من اصرار کردند به بیمارستان اماراتی نزدیک پناهگاه بروم و آنجا حمام کنم. اولش قبول نکردم. چون نمی‌توانستم قبول کنم با این وضعیت پایم را بیرون بگذارم و در خیابان راه بروم اما آخرش رفتم. من تنها کسی نبودم که می‌خواست حمام کند. در هر اتاق حداقل ده نفر منتظر نوبتشان بودند تا حمام کنند و مسئولان هم از یک اتاق دنبالمان می‌آمدند و از آنجا بیرونمان می‌کردند و به اتاق دیگر می‌فرستادند. برایم تحقیرآمیز بود. به شکل بی‌سابقه‌ای گریه کردم و به حمام و آب و جنگ لعنت فرستادم و بدون اینکه دوش بگیرم برگشتم. از نظر روحی خیلی برایم سنگین بود.

در پناهگاه یک بار یکی از هم‌کلاسی‌های دانشگاهم را دیدم. از زمان فارغ التحصیلی در سال 2019 این اولین باری بود که می‌دیدمش. خودم را از نگاهش می‌دزدیدم چون خجالت می‌کشیدم و امیدوار بودم او مرا ندیده باشد. صبح روز بعد در راه دستشویی از دور دیدمش که کنار در ایستاده. نمی‌توانم دربارۀ واکنشم توضیحی بدهم اما از دور برایش دست تکان دادم. مرا ندیده بود و من همچنان دست تکان می‌دادم تا به او رسیدم. سلام کردم و عمدا خیلی حرف زدم چون می‌خواستم به او و خودم ثابت کنم از این وضعیت تحقیرآمیز شرمسار نیستم در حالی‌که در واقع تا سرحد مرگ شرمسار بودم. شاید هم دیدن یک چهرۀ آشنا در این وضعیت باعث می‌شد حس کنیم کمی تسلی پیدا کرده‌ایم! نمی‌دانم. 

با گذر زمان به پناهگاه عادت کردیم. وضعیت آب بهتر شد و ما روی آتش غذا درست می‌کردیم. حتی من مرفه شده بودم و صبح‌ها زود بیدار می‌شدم تا خودم تنهایی آتش روشن کنم و روی آن چای یا قهوه بگذارم. بعد یک مودم خریدیم و اشتراک اینترنت گرفتیم. حالا هروقت تشنه‌ام می‌شود آب می‌خورم و هروقت خواستم توالت می‌روم و دیگر به مردم داخل حیاط و اینکه چقدر داخل صف منتظر خواهم شد، اهمیتی نمی‌دهم. 

همین‌طور برای پوستم کرم خریدم تا مثل قبل به خودم توجه کنم و چند کتاب هم گرفته‌ام تا اینجا بخوانم با این‌حال خسته و ترسیده‌ام. می‌ترسم از اینکه این، زندگی‌ام بشود. می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!

منبع: تسنیم

خاتون | ۱۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۰۶
۳۱ مرداد۱۴:۰۴

«لأنی احبک عادت الألوان إلی الدنیا/ چون دوستت دارم رنگ‌ها به دنیا برگشتند» مجموعه‌ای از اشعار عاشقانه از شاعر زن مشهور جهانِ عرب است که انتخاب و به فارسی ترجمه شده و به صورت دوزبانه عربی – فارسی توسط نشر پرنده منتشر شده است.

به گزارش روابط عمومی نشر پرنده؛ این کتاب که توسط اسماء خواجه‌زاده ترجمه شده مجموعه‌ای است از صدوشانزده شعرِ عاشقانه از چهل‌ونه شاعر زن مطرحِ جهانِ عرب است که به فارسی ترجمه شده و به صورت دوزبانه توسط نشر پرنده به بازار کتاب عرضه شده است.

در این گزارش آمده است: از اوایل قرن پیش دروازه‌های بهشت کلمات به روی زنان عرب زبان نیز گشوده شد و حاکمیت مطلق مردان بر شعر عرب را به چالش کشید. حالا جهان شاهد نوآوری‌ها و خلاقیت‌ها و آفرینش‌هایی است که نمونه‌های بی‌نظیری را به تجارب پیشین شاعرانه افزود و روایتی زنانه از پرمایه‌ترین دگرگونی حسِ آدمی، یعنی عشق را به جهان ارائه کرد و نشان داد زنان عرب در سخنوری چنان بر تخت ظرایف کلام تکیه زده‌اند که مردان مدعی را در خلقِ کلمات به رقابت می‌طلبند.

چاپ دوم «چون دوستت دارم رنگ‌ها به دنیا برگشتند» در ۲۸۴ صفحه با قیمت ۱۲۷۸۰۰ تومان در کتابفروشی های کشور در اختیار علاقه مندان است.

از اینجا وارد سایت پرنده شوید

خاتون | ۳۱ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۰۴
۰۳ مرداد۱۲:۰۴

ـ کتاب «سبیلیات» نوشته فهد اسماعیل نویسنده کویتی با ترجمه اسماء خواجه زاده توسط انتشارات شهرستان ادب چاپ و روانه باز نشر شد.

جنگ پدیده‌ای است بی‌رحم و جان‌فرسا که وقتی به جایی هجوم بیاورد، هر کس به تناسب داشته‌های خویش، از آن زخم می‌خورد و سهم برمی‌دارد. جنگ هشت ساله ایران و عراق، با توجه به طولانی بودن مدت آن، حادثه‌ای است که برای هر یک از طرفین، تبعات بی‌شماری به همراه داشته که برخی از این تبعات، در کتاب‌های مختلف دوران دفاع مقدس جلوه‌گر شده و خواهد شد.

کتاب «سبیلیات» به سرنوشت «ام‌قاسم» و تماشای جنگ از زاویه نگاه او اختصاص دارد؛ او که به همراه همسر و فرزندان و نوه‌هایش در «سبیلیات» زندگی می‌کند، به دستور ارتش وقت عراق، مجبور به جلای وطن و گریز به مناطق امن در حوالی نجف می‌شود.

قرار است این دوری بیش از سه ماه به طول نینجامد اما پس از مدتی زیست در این ناحیه و طولانی‌تر شدن مدت موعود، ام‌قاسم تاب دوری از وطن را نمی‌آورد و شبانه و به دور از چشم فرزندان و نوه‌ها، بار دیگر، مسیر رفته را به همراهی الاغشان، «قدم‌خیر» باز می‌گردد تا سرنوشت محتوم خویش را، هر چه که هست، در وطنی که خانه آبا و اجدادی اوست، جستجو کند.

این سومین اثر ترجمه پس از «کلیدها» و «من پناهنده نیستم» است که توسط نشر شهرستان ادب عرضه می‌شود. فهد اسماعیل پایه‌گذار رمان و شخصیت پیشروی ادبیات داستانی در کویت است که ۴۱ اثر چاپ‌شده دارد. خوانش سبیلیات، بویژه برای کسانی که طالب روایاتی از منظرهایی تازه به جنگ ایران و عراق‌اند، می‌تواند جذابیت‌های خاص خود را داشته باشد.

کتاب «سبیلیات» با ۱۸۴ صفحه منتشر شده است.

خاتون | ۰۳ مرداد ۰۱ ، ۱۲:۰۴
۱۲ فروردين۱۴:۲۹

به گزارش کتاب نیوز این کتاب که در سال 2015 نامزد جایزه ادبی بوکر عربی شده است، توسط اسماء خواجه زاده و توسط نشر ستاک ترجمه شده است.

جنی فواز الحسن، به سال 1985 در لبنان متولد شد. از آثار موفقش او می توان به «أنا، هی والأخریات» و «طابق 99» اشاره کرد که به ترتیب در سال‌های 2013 و 2015 در لیست آثار برگزیده‌ی بوکر عربی قرار گرفتند. البته هیچ کدام برنده‌ی بوکر نشدند، اما در سال 2009 رمان «رغبات محرمة» جایزه‌ی سالانه‌ی سیمون الحایک لبنان را از آن خود کرده است.

ترجمه رمان طبقه 99 اسماء خواجه زاده

در بخشی از کتاب طبقه 99 می خوانیم:

هیلدا می گفت: «عشق تمرین مداوم عاشقی است. عشق ما را رها نمی کند. ماییم که عشق را رها می کنیم.» و همیشه از من می پرسید اگر مریض شود با او می مانم؟ اگر بدترین اتفاق ها برایش بیفتد در کنارش هستم یا نه؟ و من حالا که فرصت جواب دادن به او را از دست داده ام، جواب سوال هایش را می دانم. می دانم که باید به او بگویم حتی با وجود بدترین اتفاق ها می خواهمش.
زندگی نمی گذارد ما از ضعیف بودن لذت ببریم یا به خاطر چیزهایی که ویران شده گریه کنیم. حالا دیگر سازگاری با شرایط یک انتخاب نیست، شرط زدگی کردن است. در این دنیای بی رحم عذاب و غصه هم ثروتی است که بازنده ها ندارند. ما باید چیزهایی را که خوشمان نمی آید و نمی خواهیم شان فراموش کرده و مصیبت را به طنز تبدیل کنیم تا بتوانیم هر روز صبح از رختخواب بلند شویم. مگر ما دقیقا همین کار را انجام نمی دهیم؟ مگر سعی نمی کنیم خشممان را نادیده بگیریم و خودمان را نسبت به مسائل فراوان متقاعد کنیم تا بتوانیم ادامه دهیم؟

همچنین اسماء خواجه زاده، مترجم این رمان نیز، تاکنون بیش از 20 عنوان کتاب از زبان عربی به فارسی منتشر کرده است.

طبقه 99 نوشته جنی فواز الحسن در 232 صفحه با قیمت 39 هزار تومان توسط نشر ستاک منتشر و راهی بازار نشر شده است.

خاتون | ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۴:۲۹
۰۹ آذر۰۹:۲۰

کتاب «اسطوره‌های عشق»؛ نوشته کمال ‌السید نویسنده عراقی با ترجمه اسماء خواجه‌زاده به همت انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد.


کتاب «اسطوره‌های عشق»؛ نوشته کمال‌السید نویسنده عراقی با ترجمه اسماء خواجه‌زاده و به همت انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب، داستانی براساس زندگی خانم میسون غازی، از بانوان شهید جریان اسلامی مبارزه در سال‌های حکومت صدام حسین و حزب بعث در عراق است.

در مقدمه «اسطوره‌های عشق»، در معرفی کتاب چنین آمده است: «کشور عراق، قرن بیستم را با جنگ جهانی اول، اشغال انگلیسی‌ها و قیام 1920 میلادی معروف به «ثورة العشرین» آغاز کرد؛ انقلابی که گرچه ظاهراً به شکست انجامید، ولی پر از حماسه مردم عراق در برابر استعمارگران انگلیسی بود...

در سال 2003 میلادی با سقوط صدام حسین، راه برای معرفی شهدای عراقی - که در طول سال‌های حکومت بعثی در برابر آن رژیم ایستادگی می‌کردند - باز شد و با خروج اسناد از دستگاه‌های اطلاعاتی و استخباراتی رژیم بعث و همچنین با بازشدن قفل زبان‌هایی که از ترس رژیم سخن نمی‌گفتند، کتاب‌های متعددی درباره این شهدا نوشته شد؛ کتابی که در دست شماست، رمانی الهام گرفته از همین اسناد و خاطرات جمع‌آوری شده پس از سقوط صدام است.

«على العراقی» و همسرش «فاطمه العراقی» که سال‌ها در زندان‌های رژیم بعث بوده‌اند، پس از سقوط صدام، کتابی با عنوان مذکرات سجینه (خاطران زنان زندانی منتشر می‌کنند که در آن، سرنوشت ده‌ها زندانی زن عراقی - که در زندان‌های مخوف صدام محبوس بودند و بعدها اعدام شدند - معرفی و داستان آنها را با استفاده از اسناد و روایت شهود بیان می‌کنند.

شهیده «میسون غازی»، یکی از این زنان زندانی دوران حکومت صدام است که مدتی پس از حبس، اعدام می‌شود، «کمال السید» نویسنده عراقی، «اسطوره‌های عشق» را با الهام از خاطرات و اسناد منتشر شده درباره این بانوی شهید نگاشته است.»

نکته مهم‌تر در این کتاب آن است که بسیاری از حوادث اجتماعی را که جامعه عراق و به ویژه جامعه شیعی عراق را شکل داده، به خواننده معرفی می‌کند. چگونگی برخورد با نحله‌ها، اثرات مدرنیته و نوگرایی در کنار بعثی‌گرایی و اعتماد و اعتقاد به اصول مذهبی و دینی و قیام علیه ظلم و ستم حزب بعث، با وجود خفقان آن دوران جامعه شیعی عراقی کم‌و‌بیش در این کتاب، در قالب داستانی مؤثر معرفی شده است.

در پشت جلد این کتاب نیز این‌طور می‌خوانیم: «بدنش دوباره به شدت تکان خورد، از شدت درد وحشتناک، فریاد می‌کشید و فریادهایش به دیوارهای بی‌رحم می‌خورد، مثل کبوتری بی‌گناه میان دندان‌های گرگ اسیر بود. چشم‌های نگهبان اشک‌آلود شد. شاید برای اولین بار، سنگ از قطرهای آب می‌شکافت، افسر اعدام هم تحت‌تأثیر قرار گرفته بود، اما نماینده قصر با عصبانیت زوزه می‌کشید و به لیوان اشاره می‌کرد: زنده‌باد صدام... میسون تمام توانش را جمع کرد تا شکست سختی به درندگان بعث بدهد. او می‌دانست آنها تا چه حد از رهبر فاتحی که طاغوت سرزمینش را سرنگون کرده، کینه دارند. تمام رمق زندگی‌اش را جمع کرد و فریاد زد: زنده باد خمینی.»

کتاب «اسطوره‌های عشق» که به همت واحد بین‌الملل دفتر مطالعات جبهه فرهنگی و توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده؛ در 384صفحه، شمارگان 1000نسخه و قیمت 45هزار تومان روانه بازار نشر شده است و علاقه‌مندان برای تهیه آن، علاوه بر کتاب‌فروشی‌ها می‌توانند به صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub و یا سایت vaketab.ir مراجعه کنند.

 

منبع: + و + و +

خاتون | ۰۹ آذر ۹۹ ، ۰۹:۲۰
۲۷ خرداد۲۱:۴۸

ـ

کتاب شرح صدر ترجمه اسماء خواجه زاده

به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «شرح‌صدر؛ سیری در زندگی، زمانه و اندیشۀ استاد شهید آیت‌الله سید محمد باقر صدر» با ترجمۀ اسماء خواجه‌زاده منتشر شد. این کتاب، ترجمه کتاب «شهید الاُمة و شاهدُها» اثر شیخ محمدرضا نعمانی از شاگردان و همراهان شهید سید محمدباقر صدر است. او تنها کسی بود که توانست به‌دور از چشم مزدوران بعثی در دوران حصر، همراه شهید صدر و خانواده‌اش باشد و این فرصت استثنایی سبب شد او تنها کسی باشد که روایت‌هایی دست اول را از یکی از مهم‌ترین دوره‌های زندگانی آن شهید والامقام ثبت و ضبط کند.

شیخ محمدرضا نعمانی در مقدمه کتاب می‌نویسد:

هنوز آن عصری را که با استاد بالای پشت‌بام منزلشان رو به گنبد منور حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام نشسته بودیم به یاد دارم. به خودم جرئت دادم و از این آرزو با او صحبت کردم و گفتم: «من احساس می‌کنم باید خودتان زندگینامه‌تان را بنویسید. شما بهتر از هر کس دیگری می‌توانید این کار را بکنید، چون سیرۀ علمی و سرگذشت جهادی و سختی‌های زندگی شما به‌گونه‌ای است که اگر کسی غیر از خودتان آنها را بنویسد، باورش برای دیگران سخت است». نمونه‌هایی از این اتفاقات را هم برشمردم و گفتم: «اهل‌بیت علیهم‌السلام هم بارها به‌دلیل ضرورت‌هایی از خودشان سخن گفته‌اند و مثلاً امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر فراز منبر از خودش و پیشینۀ جهادش در راه اسلام سخن گفت. امام حسین و امام سجاد علیهماالسلام هم همین کار را کردند و این کارها هرگز به خودخواهی و شهرت‌طلبی تفسیر نشد. درباره شما هم چنین نخواهد شد؛ به‌ویژه اینکه شما معتقدید پایان کارتان شهادت خواهد بود».

شهید صدر با اندکی درنگ، پاسخ داد: «خون من سرگذشت مرا شرح خواهد کرد. من جز خدمت به اسلام چیز دیگری نمی‌خواهم و امروز اسلام به خون من بیشتر از شرح‌حالم نیاز دارد؛ اما تو که سال‌ها با من زندگی کردی و در این ابتلائات حضور داشتی و در مراحل مختلف مبارزه بودی، اگر خدا خواست و زنده ماندی چیزهایی که دیدی و شنیدی را بنویس».

شیخ محمدرضا نعمانی پیش از این، خاطرات خود را در کتابی با نام «سنوات المحنة و ایام الحصار» گرد آورده بود، اما دسترسی به اسناد گردآوری‌شده در پژوهشگاه شهید صدر، فرصتی را فراهم آورد که در اثر جدید با تکیه بر این اسناد کتابی گسترده‌تر، دقیق‌تر و موثق‌تر درباره زندگانی شهید صدر به رشتۀ تحریر درآورد.

در این کتاب تلاش شده است با ترجمه‌ای روان و تنظیم دوباره عناوین و چینش کتاب، اثری مناسب خوانندگان فارسی‌زبان فراهم شود و به همین منظور در مواردی توضیحاتی از سوی مترجم نیز درباره برخی از نکات مبهم برای خوانندگان ناآشنا به فضای عراق در دوران حیات شهید صدر و اوضاع رژیم بعث به کتاب افزوده شده است.

این کتاب در هشت فصل و با استفاده از متن ده‌ها نامه و پیام از شهید صدر به شرح زندگی پرفرازونشیب و سراسر شگفتی و شکوه استاد شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر پرداخته است. فصل‌های این کتاب عبارت‌اند از:

خاندان صدر؛

شخصیت علمی شهید صدر؛

شخصیت اخلاقی شهید صدر؛

حوزه و مرجعیت در زندگی شهید صدر؛

اندیشۀ سیاسی و جهادی شهید صدر؛

مبارزه با حکومت بعث؛

شهید صدر و انقلاب اسلامی ایران؛

از حصر تا شهادت.

چاپ نخست این کتاب در ۴٣٢ صفحه و در قطع وزیری توسط پژوهشگاه تخصصی آیت‌الله شهید صدر منتشر و روانه بازار کتاب شده است.

 

( + و + و + )

خاتون | ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۴۸
۰۷ خرداد۱۸:۴۷

شهرستان ادب: وقتی «رضوی عاشور» در سال ۲۰۱۰ رمان "طنطوریه" را به انتشارات "دارالشروق" در مصر می‌سپرد، گمان نمی‌کرد با این استقبال گسترده مواجه شود. اما وقتی کارش در ایران با عنوان «من پناهنده نیستم» ترجمه شد، دست به دست چرخید. عاشور، در مصاحبه پیشرو از انگیزه‌هایش، مسئله اشغال و اساسا نوشتن، بحث می‌کند. در اینجا از مترجم اثر، خانم «اسماء خواجه‌زاده»، که این مصاحبه را در اختیار موسسه قرار دادند، سپاسگذاریم و شما را به خواندن این گفت‌و‌گو دعوت می‌کنیم:

 اجازه بدهید با رمان آخرتان «طنطوریه» شروع کنیم. چرا الان طنطوریه؟

- طنطوریه به روستای طنطوره منسوب است که در ساحل فلسطین واقع شده و بیست کیلومتر از شهر حیفا فاصله دارد و اهالی آن در می 1948 مورد هجوم شدید گروه‌های صهیونیستی قرار گرفتند و از روستایشان دفاع کردند و شجاعانه در مقابل آن حمله‌ی بیرحمانه ایستادند. اما از آنجا که نیروهای صهیونیستی به انواع سلاح‌ها مجهز بودند معرکه با شکست مقاومان پایان یافت و قتل عام بزرگی در این روستا رخ داد و مردمش را کوچ دادند. حجم و بیرحمی و تراژدی این قتل عام در حد کشتار دیر یاسین است.

رمان درباره‌ی زنی از روستای طنطوره است و زندگی او را از کودکی دنبال می‌نماید. او بعد از مشاهده‌ی آن کشتار از روستا خارج شده و من او را در سفرش به سرزمین‌های مختلف، به جنوب لبنان و اقامت در صیدا و بعد بیروت و بعدش خلیج و سپس اسکندریه و بازگشت به صیدا دنبال می‌کنم. این رمان روایت چند نسل بوده و آمیزه‌ی تخیل و مستندات و حوادثی کاملا واقعی است. مثلا وقتی درباره‌ی گذشته‌ی این زن حرف می‌زنم درباره‌ی طنطوره سخن می‌گویم؛ درباره‌ی روستای معین و شناخته‌شده‌ای در تاریخ و جغرافیای فلسطین. یا وقتی درباره‌ی زن شتیلا حرف می‌زنم چند شخصیت حقیقی را وارد داستان می‌کنم، مثلا جاهایی که انیس صایغ و خانم دکتر بیان نویهض حوت مولف کتاب «صبرا و شتیلا وارد متن می‌شوند.

 

چرا حالا به موضوع فلسطین پرداخته‌اید؟ بعد از گذشت سال‌های طولانی از رابطه‌تان با فلسطینی‌ها؟

- من به اشکال مختلف به قضیه‌ی فلسطین پرداخته‌ام. اما این متن قانونی دارد! چون تو تصمیم می‌گیری تحقیق یا کتابی درباره‌ی موضوعی بنویسی اما نمی‌توانی تصمیم بگیری در یک لحظه‌ی تعیین‌شده رمانی درباره‌ی موضوعی بنویسی، چون رمان‌ها مثل جنیان، انتظارشان را داشته باشی یا نداشته باشی، ظاهر می‌شوند. من انتظار داشتم یک روز چیزی بنویسم که آن را رمانم درباره‌ی فلسطین بدانم و این کار را دوست داشتم و منتظرش بودم. وقتی اولین جمله‌های رمان به ذهنم رسید فهمیدم این رمان را شروع خواهم کرد و عموما وقتی اولین جمله با ریتم معینی پیدایش می‌شود، تمام رمان پشت سرش می‌آید. وقتی دست به نوشتن بردم خیال می‌کردم کار چهار یا پنج سال از من زمان خواهد گرفت، اما بعد غافلگیری اتفاق افتاد! گویی این تأخیر رخ داده بود چون رمان در طول عمرم درون من نوشته می‌شد. یعنی داشته‌های شناختی و احساسات من در قبال موضوع درون من اماده بودند. در نتیجه وقتی نوشتم، به نرمی غیرمعمولی قلم زدم، و به‌رغم اینکه فعالیت در دانشگاه را ادامه می‌دادم، رمان را در عرض ده ماه نوشتم. و این عجیب بود چون در زمانی دور از انتظار رمان را تمام کردم.

 

فلسطین همیشه در رمان‌های شما وجود داشته؛ گاه به شکل نمادین و گاه گذرا... چرا این بار این موضوع را مستقیما برای نوشتن رمان «طنطوریه»ی خود انتخاب کردید؟

ـ فلسطین و نزاع عربی اسراییلی با قدرت در تاریخ معاصر ما، تجربه‌ی نسل من و نیز تجربه‌ی شخصی‌ام حضور دارد و این مسأله توضیح می‌دهد چرا در رمان‌هایم به آنها می‌پردازم. من چند سال قبل از «طنطوریه»، کتاب «اطیاف» (1999) و «قطعة من اوروبا» (2003) را نوشتم و مختصرا به موضوع پرداخته‌ام اما فکر می‌کنم این حضور به متون دیگری که به این موضوع نمی‌پردازند هم کشیده می‌شود؛ هرچند در این حالت همچون خیال بیرون از نص باقی مانده و تنها اندکی از معنای خود را به متن بخشیده و شاید شکل و مسیر متن را تفسیر نماید.

در طنطوریه تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود.

 

چرا «طنطوریه»؟

- شاید چون سال‌ها بود می‌خواستم درباره‌ی «نکبت» بنویسم و حالا که دیگر شصت سالگی را رد کرده‌ام می‌خواستم قبل از مرگ خواسته‌ام را برآورده کنم. انگیزه‌ی اصلی، پیچیده است. شاید این رمان جوابیه‌ای به شیوه‌ی رمان‌نویسان به گفتمان رسمی‌ای باشد که می‌گوید ساحل فلسطین (منظورم عکا و حیفا و یافا و لد و.. است) به «اسراییل» تبدیل شده و ما می‌بایست این مسأله را بپذیریم.

 

آیا می‌توان گفت رمان شما، تاریخی موازی با تاریخ رسمی نگاشته و حوادث و وقایع فلسطین به دور از تحریف در آن ارائه می‌شود؟

ـ این کتاب رمان است. یعنی یک اثر هنریِ مبتنی بر روایت که تجربه‌ای را به خواننده منتقل می‌کند که می‌تواند ذهن و وجدان او را غنی سازد. هم‌چنین نوعی حفاری است که مقداری از ذخایر حافظه را استخراج می‌کند تا آنها را بین مردم پخش کند و شیوه‌ی فنی که اندیشه و واقعیت را به تجربه‌ی واقعی بدل می‌کند را یادشان بیاورد یا یادشان بدهد. بنابراین سخن از تاریخ موازی اغراق‌آمیز است. من رشته‌ای از این تاریخ را دنبال کردم و آن رشته نشان‌دهنده‌ی هزار یا صدها هزار رشته در بافت تاریخ است که تلاش کرده‌ام از طریق روایت، شخصیت‌ها، زبان و ریتم‌ها به‌گونه‌ای آن را منتقل کنم که این بافت، تجربه‌ای دیدنی و قابل لمس بوده و خوانندگان آن را بفهمند و تحت تاثیرش قرار بگیرند.

 

«رقیه» راوی اصلی متن است اما گاهی راوی دیگری پیدایش می‌شود، مشخصا وقتی درباره‌ی خودش با ضمیر غایب حرف می‌زند. آیا این یعنی نسبت به خودش احساس غربت دارد؟ یا بین او و شما به عنوان راوی تداخلی وجود دارد؟

- رقیه صیغه‌ی متکلم به کار می‌برد اما هرازگاهی با صیغه‌ی مفرد غایب به خودش اشاره می‌کند طوری که انگار درباره‌ی شخص دیگری حرف می‌زند. اما معنایش این نیست که سخن به راوی دیگری منتقل می‌شود بلکه یعنی او وقتی درباره‌ی خودش حرف می‌زند، به دختری که بوده نگاه می‌کند و مراحل گذشته‌ی زندگی‌اش را بازیابی می‌کند، یا به درون خودش. رقیه است که از اول تا اخر رمان را روایت می‌کند اگرچه بعضی جاها شنیده‌هایش از روایات دیگران را هم واردش می‌نماید. منِ نویسنده به دیدگاه رقیه که با زبان خود روایتش را نقل می‌کند پایبندم اما طبیعتا کلیت رمان آفرینشِ من است، و به همین دلیل من را بیان می‌کند، نه به این معنا که من به شخصیت دیکته می‌کنم چه بگوید؛ این مسأله خودش از طریق ساختار رمان و زبان و نقطه‌ی آغاز و نقطه‌ی پایان تا آخر عناصر هنری زیربنایی کلیت اثر انجام می‌شود و مثل هر رمان دیگری برای آفریننده‌اش حرفی می‌سازد که از طریق آن در فرهنگ و تاریخ شریک می‌شود.

 

شما تا کجا با او همذات‌پنداری می‌کنید مخصوصا که او درون حوادث «طنطوریه» را نوشته است؟

ـ رقیه رمان «طنطوریه» را ننوشته است، بلکه من رمانی نوشته‌ام که شخصیت اصلی‌اش زنی است که سعی دارد روایتش را گاهی با گردآوری و گاهی با داستان و یادآوری و گاهی تأمل و بعضی اوقات تداعی حکایت کند، و حکایت او آمیزه‌ای از تخیل و وقایع تاریخی آشکار است: رقیه و مادر و پدر و برادر و شوهر و فرزندان شخصیت‌های خیالی، اما کشتار و اخراج اجباری و پناه به لبنان و اردوگاه و جنگ لبنان وقایعی مستندند. اینجا تاریخ شخصی با شخصیت‌هایی که ذهن من به‌واسطه‌ی تاریخ مشترک با فلسطینی‌ها آن را ساخته تداخل پیدا می‌کند.

در این چارچوب، من گاهی کاری می‌کردم یک شخصیت خیالی مثل رقیه یا یکی از افراد خانواده در صحنه با شخصیتی واقعی مشارکت داشته باشند؛ مثل معروف سعد (فرمانده‌ی لبنانی که سال 1958 شهید شد) یا خانم دکتر بیان نویهض (تاریخ‌نگار لبنانی) یا دکتر انیس صایغ مؤسس مرکز بررسی‌های فلسطین، الخ. و این بازی هنری‌ای است که شاید خواننده متوجه آن نشود یا متوجه شود و معانی اضافه‌شده را به دست بیاورد. بنابراین من تخیل را با وقایع مبتنی بر واقعیت‌های خودم درهم می‌تابم اما تخیل در این رمان مثل بقیه‌ی رمان‌های من و سایر نویسندگان برای دستیابی به معادله‌ای که خالی از پارادوکس نیست تلاش می‌کند.

 

هنگام نوشتن کدام یک از شما دیگری را راه برده؟

ـ سوال به‌جا و در عین حال سختی است. به نظر می‌رسد او دست مرا گرفته و می‌برد در حالی‌که من تصور می‌کنم خودم او را هدایت می‌کنم. شاید هم مساله برعکس باشد. خیال می‌کنم بخش قابل توجهی از نوشتن در جای ناخودآگاه و پیچیده و مبهمی شکل می‌گیرد و تنها کار نویسنده این است که راه را باز بگذارد تا او خارج شود، در غیر این‌صورت چه توضیحی برای این داریم که؛ من وقتی نوشتن یک فصل را تمام کردم و از پای کامپیوتر بلند شدم نمی‌دانم قضایا مرا به کجا خواهد برد و بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد، و روز بعد وقتی می‌نشینم تا بنویسم رقیه با اخباری که پنهان کرده و با شخصیت‌های آشنایانش که منتظرند تا به شکل حروف و کلمات خارج شوند، پیدایش می‌شود! به نظرم نوشتنِ هنری یک روند بسیار پیچیده است که خودآگاه و ناخودآگاهِ فرهنگِ نویسنده و آشنایان و تجارب و زبانش و مولفه‌های بی‌شماری که عقل و وجدانش را ساخته در آن موثرند.

 

در رمان‌های شما نمونه‌ی زن کوچ‌داده‌شده تکرار می‌شود. چرا شما این دغدغه را دارید؟ و این مسأله در «طنطوریه» تا کجا رشد کرده؟

ـ نمونه‌هایی از این قبیل و نمونه‌های دیگر زنان یا مردانی که در مکان خود ریشه دارند وجود دارد. شاید نمونه‌ی شخصیت کوچ‌داده‌شده به این دلیل توجهت را جلب کرده که یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید. حتی «ادوارد سعید» بخشی از نوشته‌هایش (مشخصا در کتاب «صور المثقف») را به روشنفکر کوچ‌داده‌شده اختصاص داده است. در هر حال من فکر می‌کنم بیشتر شخصیت‌های من گرفتار غربت‌اند. اما اینکه در این رمان تا چه حد رشد کرده؟ ارزیابی‌اش با خوانندگان است.

 

قبلا گفته‌اید با «نوشتن از بیرون» مخالفید. شما تا چه اندازه درگیر حوادث آن رمان و تجربه‌ی شخصی‌تان شده‌اید؟

ـ نوشتن، دانش است. منظورم از دانش، اطلاعات نیست بلکه مهارت‌های انسانی و تجارب و احاطه به موضوع و عمق دانش به طور کلی است، و این مساله با اینکه گاهی وقایع مبتنی بر اطلاعات را تقویت کنی منافاتی ندارد، چون من یا مستقیما با همزیستی آشنا می‌شوم (که اسمش را می‌گذارم تجربه) یا با مطالعه‌ی گسترده.

درباره‌ی موضوع فلسطین، من با تعدادی از فلسطینی‌ها زندگی کرده‌ام و بعضی از آنها اعضای خانواده‌ی من هستند از جمله همسرم که فلسطینی است. در نتیجه امکان این را داشتم که مساحت تجربه‌ی مألوفم را منتقل کنم. البته طنطوره یکی از روستاهایی است که در سال 1948 اشغال شد و به همین دلیل از تجربه‌ی همسرم مرید برغوثی، که یکی از اهالی کرانه‌ی غربی است و سال 1967 اشغال شده، فاصله دارد. و من باید با این منطقه، جغرافی و اهالی‌اش و اتفاقی که هنگام حمله به روستا برای مردم آنجا افتاد و همین‌طور سرنوشت‌هایشان بعد از اخراج آشنا می‌شدم. گاهی یک اثر اقتضا می‌کند نویسنده بخواند و جستجو کرده و اطلاعات دانش ناقصش را کامل کند و این کاری بود که من کردم.

 

منبع: شهرستان ادب

خاتون | ۰۷ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۷
۰۷ خرداد۱۸:۴۳

خانم اسما خواجه زاده در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما افزود: داستان این کتاب، درباره یک دختر فلسطینی است که از سال 1948 که اسراییل به فلسطین حمله می کند، آواره می شود و مجبور به مهاجرت از روستایشان می شود. زندگی این دختر تا سال 2000 روایت می شود.
وی گفت: داستان کتاب، درباره زندگی سه نسل از یک خانواده فلسطینی است که حوادث و ماجراهای زندگی آن ها تا پیروزی مقاومت حزب الله لبنان ادامه پیدا می کند.
خانم خواجه زاده افزود: داستان این کتاب، واقعی نیست و تمام شخصیت ها، زاییده خیال نویسنده هستند، ولی حوادث به نوعی طراحی شده است که منطبق بر واقعیت هستند و ما می توانیم برای آن ها ما به ازای خارجی پیدا کنیم.
وی گفت: یکی از حوادثی که محور اصلی قصه است، کشتار روستای طنطوره در جنوب حیفاست که از نظر تاریخی فصلی مهم در رویدادهای فلسطین اشغالی است.
مترجم کتاب «من پناهنده نیستم» در پاسخ به این سؤال که چگونه این کتاب را کشف و برای ترجمه انتخاب کرده است گفت: من از طریق نویسنده کتاب، به این اثر رسیدم. چون قبل از این با آثار «رضوی عاشور» آشنایی داشتم. در نهایت دیدم هم موضوع، هم قلم بسیار جالب است و جای کار دارد برای همین، این کتاب را انتخاب کردم.
وی افزود: این کتاب، جزو ده کتاب اول درباره فلسطین و در ادبیات عرب است. شاعرانگی اش در نثر اثر گذاشته و احساساتی که در کتاب به آن پرداخته شده است، شما را درگیر می کند.
خانم خواجه زاده گفت: صحنه برجسته کتاب جایی است که قهرمان داستان به اردوگاه می رود و با زنان فلسطینی صحبت می کند. همان جا می بیند که زنان اردوگاه ، کلید هایی را به گردن آویخته اند که نشانه امید و بازگشت به خانه هایشان است. او هم کلیدش را به دخترش می دهد تا روزی به کاشانه شان برگردند.
وی در خصوص فصل های دیگر کتاب گفت: اتفاق هایی که از زمان حمله صهیونیست ها به فلسطین افتاده است در این کتاب تعریف می شود. کتاب در عین حال، نحوه مواجهه فلسطینی ها را با این رویدادها نشان می دهد. این که چگونه مبارزه کرده اند. چگونه زنده مانده و چه طور زندگی کرده اند.
«رمان من پناهنده نیستم» کتابی نوشته «رضوی عاشور» نویسنده مصری است.
او به دلیل نوشتن این کتاب از مصر اخراج شده است اما کتابش تا دور دست ها رفته و جزو آثار برتر ادبیات عرب است.
کتاب در سال 2000 منتشر شده و انتشارات شهرستان ادب این کتاب را در سال 1397 ترجمه و به چاپ رسانده است.

 

 

نبض زندگی در «کتاب من پناهنده نیستم» می زند

مسؤول دفتر داستان انتشارات شهرستان ادب در مصاحبه با خبرنگار ما گفت: نبض زندگی در کتاب من پناهنده نیستم موج می زند به صورتی که این کتاب می تواند حس امید را در تمام خوانندگانش بیدار کند.
آقای علی اصغر عزتی پاک افزود: این کتاب، در کنار نشان دادن تمام مشکلاتی که فلسطینی ها متحمل می شوند نشان می دهد که آن ها هنوز امیدوارند و ادامه حیات در میان شان جاری است.
مسؤول دفتر داستان انتشارات شهرستان ادب افزود: این کتاب، قتل عام های وحشتناکی را نشان می دهد از جمله کشتن کودکان با تبر، اما صبر فلسطینی ها و مبارزه های آن ها را ترسیم می کند.
وی گفت: نویسنده این کتاب «رضوی عاشور» نویسنده خانم و اهل کشور مصر است که به دلیل نوشتن این اثر از مصر اخراج شد. او به نوعی نماد زندگی و حیات است و سعی کرده است که رگه های امید در کتابش قدرتمند باشد.
کتاب «من پناهنده نیستم» در سال 2000 منتشر شده و انتشارات شهرستان ادب این کتاب را در سال 97 ترجمه و به چاپ رسانده است.

 

برای دیدن منبع خبر اینجا کلیک کنید.

 

 

خاتون | ۰۷ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۳
۱۰ مهر۱۶:۱۹

یادداشتی از مریم رحیمی‌پور

 

من پناهنده نیستم رضوی عاشور ترجمه اسماء خواجه زاده

به گزارش مشرق: «من پناهنده نیستم» داستانِ زندگی رقیه از اهالی طنطوره، روستایی در نزدیکی شهر حیفاِ فلسطین، است. درست مثل رمان‌های زنانه دفاع مقدس. دختری شاد و بی‌خبر از اطراف که در دنیای خودش سیر می‌کند و حوادثی که برای دیگران اهمیت دارد، برای او فقط هاله‌هایی از واقعیت‌اند. تا اینکه عظمت اتفاقات، حبابِ دنیای دخترانه او را می‌شکند. «حیفا» در دو روز سقوط می‌کند و یهودی‌ها روستا به روستا را جلو می‌آیند و عاقبت به طنطوره می‌رسند. رقیه و مادرش ناچار می‌شوند وسایلشان را بردارند و روستا را ترک کنند، اما به در خانه قفلی بزرگ می‌زنند که تا برگشتن آن‌ها کسی واردش نشود.

«رضوی عاشور» _بانوی نویسنده فلسطینی_ داستان را از زبان «رقیه» روایت می‌کند. چون رقیه به اصرار پسرش «حسن» خاطراتش را می‌نویسد، داستان نظمی مشابه نظم خاطره‌نویسی دارد. رقیه گاهی از 1948 و 13 سالگی‌اش در طنطوره به 70 سالگی‌اش در کانادا سرک می‌کشد و همین جلو و عقب شدن ها باعث می‌شود که یک‌نواختی قصه از بین برود. نکته مثبت اینجاست که او فقط از حوادث و درگیری‌ها حرف نمی‌زند. در مورد خوراکی‌های محلی‌شان می‌نویسد، در مورد نویسنده‌ای که دوستش داشته صحبت می‌کند، از کاریکاتوریست معروف «ناجی علی» حرف می‌زند و حتی جزییات گلدوزی لباس‌های زنانِ فلسطینی را می‌گوید و همه‌ی این موارد به طریقی در بطن داستان گنجانده می‌شود که جدای آن تصور نشود. همین ترکیبِ عناصر فرهنگی فلسطین در کنار حوادث سیاسی و نظامی آن باعث می‌شود که خواننده بیشتر با شخصیت‌ها و فلسطین احساس نزدیکی کند. 

«من پناهنده نیستم»، و همه‌ی رمان‌هایی از این دست، حلقه‌ی مفقوده ما با همه‌‌ی مسائل مربوط به فلسطین است. ما تاریخ فلسطین را از اعلامیه بالفور تا جنگ‌های غزه در کتاب‌های تاریخ خوانده و در گزارش‌های خبری دیده‌ایم. بارها و بارها در راهپیمایی روز قدس شرکت کرده‌ایم، کالای اسراییلی نخریده‌ایم و با تمام وجود از اسراییل آدم‌کش متنفر بوده‌ایم. اما هیچ‌وقت و از نزدیک احساس نکرده‌ایم که چرا؟ فلسطین برای ما سرزمینی عزیز بود، اما تصویر واضحی از آن نداشتیم. کتاب‌های تاریخ و حتی تصاویر تلویزیون و اخبار باعث نمی‌شود با این سرزمین احساس نزدیکی کنیم و این اولین و مهم‌ترین دلیلی است که ما را مجاب می‌کند سراغِ رمان‌های مربوط به حوادث فلسطین برویم. 

«من پناهنده نیستم» باعث می‌شود شما در کشتار 1948 در کنار رقیه 13 ساله باشید، با او و بقیه آوارگان سرزمین مادری خود را ترک کنید و به لبنان بروید، به اردوگاه‌های پناهندگی سرک بکشید، کشتار صبرا و شتیلا را از نزدیک ببینید و برخوردهایی که با یک پناهنده فلسطینی می‌شود را از نزدیک احساس کنید و در آخر با تمام وجود درک کنید که مقاومت لبنان چرا برای مسلمانان تا این اندازه عزیز و برای طرفداران اسراییل تا این اندازه منفور است.

اسم‌ها و تاریخ‌هایی که تا پیش از این برایمان معنای دقیق نداشتند با خواندن این کتاب مفهوم پیدا می‌کنند. «صیدا همان شهری‌است که عموی رقیه در آن ساکن شده بود»، «1982 همان سالی‌ست که به جنوب لبنان حمله شد و همسر رقیه، با نوزادی یتیم به خانه آمد.» و همه‌ی آنچه در کتاب‌های تاریخ خوانده‌ایم با داستان نظم پیدا می‌کند و پشت سرهم قرار می‌گیرد. همان طور که تاریخ دفاع مقدس در ذهن ما با رمان‌هایی که خوانده‌ایم نظم پیدا کرده است. متولدین دهه هفتاد و هشتاد و به طور کلی سال‌های پس از جنگ با خواندن رمان‌های دفاع مقدس به فضای جبهه و سال‌های دهه شصت نزدیک شده‌اند. حتی این قدر که انگار در آن سال‌ها زندگی کرده‌اند. ما با رمان‌های دفاع مقدس آبادان و اهواز و خرمشهر و ... قبل از انقلاب را شناخته‌ایم. اولین حمله‌ی دشمن را به خاک کشورمان تجربه کرده‌ایم و در کنار قهرمانان داستان جنگیده‌ایم. داستان و ادبیات باعث شده دفاع مقدس را نه حادثه‌ای در گذشته که خاطره‌ای از زندگی خودمان بدانیم. اما چرا تابحال این اتفاق در مورد اشغال فلسطین نیفتاده است؟ چرا رمان‌ها و خاطراتِ مربوط به فلسطین را برای جوانان و نوجوانان پررنگ نکرده‌ایم تا با «رقیه» و رقیه‌ها همراه شوند از نزدیک احساس کنند که چرا باید از اسراییل متنفر باشند؟ و با رقیه‌ها همراه شوند که بدون هیچ گناهی در کودکی از سرزمین مادری خود جدا شده‌اند و تا همیشه کلیدِ آن را به گردنشان نگه آویخته‌اند.

«بله این جا خانه هفتم و آخر خواهد بود. بین خواب و بیداری از رختخواب بلند می‌شوم و می‌نشینم. با انگشت‌های دست می‌شمارم: خانه‌مان در روستا. خانه عمویم ابوامین در صیدای قدیم. خانه‌ی زندگی مشترک با امین آن هم در صیدا. خانه‌ی بیروت. بعد ابوظبی. بعد اسکندریه. خانه‌ی هفتم آن‌جا در صیدا خواهد بود. کنارِ در. عدد هفت را دوست دارم. باشد که خیر باشد. کلیدهای تو گردنم و هدیه عبِد را حس می‌کنم....»
 
گفتنی‌ست این کتاب سال گذشته با ترجمه اسماء خواجه‌زاده و توسط انتشارات شهرستان ادب راهی بازار کتاب شده است.

 

لینک در مشرق

لینک در شهرستان ادب

خاتون | ۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۶:۱۹
۲۷ شهریور۱۱:۳۴

ـ

حمید نورشمسی 

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «من پناهنده نیستم» اثری است درباره زندگی یک خانواده فلسطینی اهل طنطوره - روستایی ساحلی است که در ۴۹ کیلومتری حیفا در جنوب فلسطین - را به تصویر که به علت حمله اسرائیلی ها از سرزمین خود کوچ می‌کنند. این اثر را رضوی عاشور داستان نویس و رمان نویس و منتقد ادبی و استاد دانشگاه مصری تالیف کرده و انتشارات موسسه شهرستان ادب آن را با ترجمه اسماء خواجه زاده منتشر کرده است. محمدقائم خانی نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی که در ادامه می‌خوانیم به این اثر نگاهی انداخته است.

 

«من پناهنده نیستم»، رمانی درباره «یک پناهنده آواره» نیست، رمانی است درباره «پناهندگی» و «آوارگی». چطور می شود چنین کاری کرد؟ با حرافی درباره این دو مفهوم؟ نه، با همان راه همیشگی نوشتن رمان. یعنی شخصیت پردازی و فضاسازی و غیره، یعنی با همان مصالحی که یک نویسنده معمولی می تواند درباره «یک پناهنده آواره» بنویسد. دقیقاً همان جاست که عیار کار مشخص می شود. یک نوشته تا سطح رمانی درباره خود «پناهندگی» و «آوراگی» بالا می آید و بسیاری از پرداختن درست به «یک پناهنده آواره» هم در می مانند. اما نشانه های این فراروی چیست؟ رضوی عاشور چطور چنین کاری کرده است؟

قبل از پرداختن به این مسأله، باید جواب این را پیدا کنیم که نویسنده چطور «من پناهنده نیستم» را از سطح کتاب ثبت وقایع خارج کرده و رمانی نوشته که در آن وقایع سال ۱۹۴۸ فلسطین تا آزادسازی جنوب لبنان روایت شده است؟ مگر نه اینکه پشت هم چیدن حوادثی که از اشغال فلسطین شروع شده تا نبردهای اخیر، گزارشی تاریخی است و نه رمان؟ و انتخاب یک زاویه دید یا هر چیز دیگر نمی تواند آن را به رمان تبدیل کند؟ بله، درست است و همین طور است. «من پناهنده نیستم» رمان است نه به خاطر اینکه روایت، از زبان رقیه‌نامی بیان می شود که در کودکی آواره شده و سال ها به عنوان پناهنده در لبنان رشد کرده است. این کتاب رمان است چون رقیه یکتاست و نمونه ای از آوارگان و پناهندگان نیست. این نگاه خاص در همه رمان وجود دارد. به عنوان مثال، به توصیف او از یک زن در برابر حادثه ای سهمگین توجه کنید، که چقدر خاص و یگانه است: «فندک را آوردم و سیگارش را روشن کردم. آرام سیگارش را کشید. با اینکه دفعه اولش بود، نه سرفه کرد و نه عضلات صورتش تغییری کرد. ایستادم و دست خاله را نگاه کردم که سیگار را گوشه لبش می گذاشت، پک می زد، بعد دستش را بر می داشت و طوری دود را از سوراخ های بینی بیرون می داد که انگار سال هاست سیگار می کشد. تهجب کردم و خنده ام گرفت. گفتم: «می‌خواهی برایت یک پاکت سیگار بخرم!؟»

رقیه مسائل خودش را دارد و به صورت ویژه ای به آن مسائل می پردازد. این نگاه و کنش اوست که از بقیه متمایزش می کند و به عنوان یک شخصیت در برابر مخاطب قرار می‌دهد. دقیقاً همین عامل هم هست که باعث شده این رمان از سطح «پناهندگی رقیه» فراتر برود و خود «پناهندگی» را روایت کند. اگر مسأله رقیه از ابتدا تا انتها نالیدن از درد آوارگی و پناهندگی بود، و حتی اگر به آرزوی آزادسازی قدس خشنود بود، «من پناهنده نیستم» رمانی درباره «یک پناهنده آواره» باقی می ماند، اما رقیه در این چهارچوب ها نمی ماند و چون پرسش گری خستگی ناپذیر، تمام اطرافیان را به چالش می کشد. اینجاست که نویسنده می تواند رمان را به چنان سطحی برساند.

با آغاز آوارگی رقیه، سفر درونی او هم شروع می شود. او تنها از خطر کشته شدن در حمله صهیونیست‌ها به زادگاهش فرار نمی کند، بلکه از همه عناصری که هویت او را می ساخته اند هم فرار می کند. رقیه، در همان سن کم، عوامل شکست و پیروزی را پیش روی ما قرار می دهد و اصل نبرد را به چالش می کشد. از هیمن جا باید گفت که رقیه، تنها از نیروی ویرانگری که در زادگاهش به آنها یورش برده فرار نمی کند، بلکه دردرون خویش از اصل ویرانی می گریزد. او نمی خواهد شکست خورده باشد و مقهور نیروی تخریب گر عالم بشود. از همان ابتدا کار سطح بالای خود را نشان می دهد و مسأله، در ابعادی بسیار بزرگ مطرح می شود. به همین دلیل رمان با خروج او از لبنان تمام نمی شود، چون او مسأله را به سطحی رسانده که در دبی و مصر هم قابل پیگیری است. خانواده او، به علت تصحیلات بالا موقعیتی دارند که می توانند از آن جغرافیا بگریزند و زندگی نوینی در نقاط امن جهان عرب برپا کنند. اما رقیه اینجا را اتمام کار، یعنی نقطه پیروزی نمی بیند. از نظر او، مهاجرت خانواده کاملاً در ادامه پناهندگی است و تمام هویت پیشین آنها را به چالش می کشد. آنها پناهنده هایی هستند به دنیای جدید، که از گذشته و بودن پیشین خویش فرار کرده اند. برای همین، مسائل جدیدی برای رقیه به عنوان مادر مطرح می شود که جنگ را به حوزه های جدیدی می برد. در صحنه ای دختر کوچک رقیه، خود او و پسر کوچکش (که از خواهر بسیار بزرگتر است) حضور دارند. دختر خاطره ای را نقل می کند و مادر از دغدغه های آن روزش صحبت می کند:

«در اتاق گلویم را گرفت و کتکم زد… درس اخلاق و تاریخ و جغرافیا و شجره خانوادگی؛ که پدرت این طور بود… پدربزرگت ابوصادق این طور بود… برادرهایت فلان طور و جدت ابوامین آن طور بود… باید بدانی ما فلسطینی هستیم. پناهنده ایم. اهل اردوگاهیم. و… و… مامان چکار کرده ام؟ گفت دیده من با آن زن سریلانکاییِ زحمت‌کش از بالا حرف می زنم و دارم مثل دختران خلیجی رفتار می کنم. و اگر قرار است زندگی در اینجا از من چیزی شبیه این دخترها بسازد، به لبنان بر می‌گردیم. به صیدا، و در عین الحلوه زندگی می کنیم و اردوگاه یادم می دهد چه کسی هستم. این حرف بزرگی بود عبِد. خواهرت همین جور زل زده بود و نمی فهمید چرا مادرش تا این حد از دستش عصبانی است. من دوازده سالم بود. اصل جرم را نمی‌دانستم و او دادگاه تشکیل داده بود و در جایگاه مدعی و قاضی به آن رسیدگی می کرد.»

حرفش را قطع کردم.

«این قدر اغراق نکن. من فقط حواست را جمع کردم که داری به مدل زندگی ای سر می خوری که متعلق به آن نیستیم و نباید به آن وابسته باشیم. جزئیات را یادم نیست اما یادم هست شنیدم تو با لحن دستوری با سومانا حرف زدی. ترسیدم و تمام آن شب را بیدار بودم.»

آن سفر درونی از ویرانی به آبادانی که فراری از سر اضطرار است، به سفری درونی برای کل خانواده تبدیل می شود که در دنیای بیرونی به ظاهر امن نیز همچنان ادامه دارد. فرار خانواده از فروپاشی که ویرانی بزرگتر آنهاست، در بزنگاه های تصمیم گیری در دنیای جدید خود را نشان می دهد. اگر یک روز هدف حفظ جان بود در هجمه بمب ها، روز دیگر هدف حفظ هویت است در هجوم ساختارها و هنجارهای دنیای جدید. رقیه به عنوان مادری که پناه خانواده است، ویرانی بزرگتری را می بیند که بسیار مهیب تر از ویرانی اول، و به نوعی اصل و اساس آن است. این جاست که به عنوان هشداردهنده، سعی میک ند نگاه ها را متوجه چیزی بکند که در صورتی جذاب پنهان شده و هیچ چیزی از فلسطین نیمه اول قرن بیستم نگذاشته است. در فصلی که به شرح خلاصه رمانی درباره یک ناو آمریکایی می پردازد، همه پرده ها را کنار می زند و بنیاد خونین زندگی جدید را نشان می دهد. اما با همه این، او ناامید نیست و مسأله را اینجا رها نمی کند. دنیا برای او سیاه سیاه نیست، او نوری می بیند که در سال ۲۰۰۰ به پیروزی جبهه مقاومت بر اسرائیل منجر شده. نوری که توان بیرون راندن صهیونیست ها از جنوب لبنان را دارد. او در سن هفتا دسالگی، به آبادی بعد از ویرانی می اندیشد و امیدوار است. توصیف نویسنده از مواجهه رقیه با خبر پیروزی حزب الله بر اسرائیل، نشان از عمق مواجهه او با مسأله خاورمیانه است:

عجیب است. این همه اشک از کجا آمده؟ چرا اشک ها به غم و غصه وابسته اند؟ پس اشک های شادی چه؟ نه، نه غم و نه شادی. چیزی بزرگتر است. عمیق تر. پیچیده تر. مثل نگاهت وقتی نوزادی را که همین الآن از تو خارج شده به دست می گیرند. تو خسته و شاید معلق میان مرگ و زندگی با ضعف نگاه می کنی و اشک از چشمهایت جاری می شود. اشکی که نه اشک غم است، نه شادی، بلکه… بلکه چه؟ بالاتر از آن است که با کلمه توصیفش کنم. شاید سرچشمه ای است از یک جای پیچیده درون جسم یا روح یا زمین، مثل سرچشمه غار شرق روستایمان. مادرم می گوید، آب آن مثل آب کوثر گواراست. آب کوثر چیست مادر؟ می گوید، رودخانه ای در بهشت است. عجیب است. چطور طعم رودخانه بهشت را می داند؟ یعنی قبلاً آن را دیده؟

مخاطب در نقطه ای رها می شود که باید برگردد به اصل مسأله فلسطین و اسرائیل، و به ابعاد پیچیده و پنهان آن فکر کند. اینها نشانه پیروزی یک نویسنده در اثر خویش است.

 

لینک خبر: اینجا کلیک کنید.

 

خاتون | ۲۷ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۳۴
۱۷ مرداد۱۱:۱۷

بیست و چهارمین محفل عصرانه داستان که روز چهارشنبه 16 مرداد ماه 1398 در سالن سوره حوزه هنری قم برگزار شد، به نقد و بررسی رمان "من پناهنده نیستم" نوشته نویسنده مصری، رضوا عاشور اختصاص یافت.

 

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری استان قم، بیست و چهارمین محفل عصرانه داستان که روز چهارشنبه 16 مرداد ماه 1398 در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد، به نقد و بررسی رمان "من پناهنده نیستم" نوشته نویسنده مصری رضوا عاشور اختصاص یافت. در ابتداء اسماء خواجه‌زاده مترجم رمان "من پناهنده نیستم" در پاسخ به الهام فراهانی مجری نشست درباره‌ی اینکه چه نکاتی در ترجمه یک کتاب ادبی اهمیت دارد، گفت: «در کنار قواعدی که در کلاس‌های ترجمه تدریس می‌شود به نظرم آشنایی با فرهنگ کشورهای مختلف و مهمتر از آن علاقه به موضوع و کتابی که مترجم دست می‌گیرد در کیفیت ترجمه بسیار موثر است.»

وی همچنین افزود: « در ترجمه آثار ادبی از جمله سختی‌های کار انتخاب کلمه‌هاست. گاهی یک کلمه در فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف معانی خاص و متنوعی دارند. در چنین مواردی باید نزدیکترین اصطلاح و کلمه را انتخاب کنیم و در جمله بنشانیم.»

خواجه‌زاده درباره دلایل انتخاب این کتاب برای ترجمه گفت: «کتاب داستان خوبی دارد، در این رمان شما با یک زن مواجه هستید که آواره می‌شود و داستان اطراف او زیاد است همچنین بخشی از کتاب مستندنگاری وقایع تاریخی است از این نظر برای من جذاب بود.»

رمان من پناهنده نیستم رضوی عاشور ترجمه اسماء خواجه زاده

 

رمان "من پناهنده نیستم" تاریخ اشغال و جنایت است.

در ادامه مهدی کفاش نویسنده و منتقد ادبی به نقد اثر پرداخت و گفت: «در نقد این کتاب، خود کتاب، نویسنده اثر و ترجمه باید مورد توجه قرار گیرد. در ترجمه این کتاب با مترجمی مواجه هستیم که نویسنده است و تجربیات بسیاری در این حوزه دارد و به عربی بسیار مسلط است.»

وی درباره داستان این رمان گفت: «وقایع پیرامون یک روستا در فلسطین اشغالی می‌گذرد، با آنکه من با مقدمه‎نویسی بر آثار ادبی موافق نیستم اما مقدمه‎ی مترجم در ابتدای کتاب نقشه راهی است که چطور با این کتاب طرف شوید و به فهم وقایع کمک کرده‌است.»

کفاش در درباره جغرافیای این رمان نیز گفت: «بخشی از داستان در فلسطین می‌گذرد، بخشی در مصر و بخشی دیگر در امیرنشین ابوظبی. به همین خاطر فضاهای رمان تا حدی برای خواننده ایرانی آشنا و قابل لمس است.»

وی خاطرنشان کرد: «در این کتاب تفاوت نسل فلسطینیان را می‌بینیم. نویسنده ما را در مقابل سوال‌هایی از تاریخ قرا می‌دهد و ما را در موقعیت قضاوت می‌گذارد. این کتاب داستان موقعیت نیست بلکه داستان وضعیت است، وضعیت متغییر و عجیب و غریب رقیه که مردان دور و برش با سرنوشت‌های عجیب و غریب روبرو می‌شوند.»

مهدی کفاش تصریح کرد: «شیوه‌ی روایت رمان خطی نیست و زمان عقب و جلو می‌شود. با اینکه با یک رمان کلاسیک روبرو هستیم اما وقایع خیلی علت و معلولی نیستند. این کتاب تاریخ اشغال و جنایت است. تاریخ و وقایع بسیاری در کتاب به صورت ریز آمده، گویی رسالت اصلی نویسنده اطلاع رسانی است.»

کفاش در پیان سخنانش یادآور شد: « در داستان جهان شخصیت است که ما را دنبال خود می‌کشد. رضوا عاشور این کار را نکرده الویت اول نویسنده در این کتاب گزارش دادن است. در این کتاب وقایع مهم هستند نه شخصیت‌ها، نویسنده نگران این است که اگر اتفاقات را ثبت نکند اسناد از بین می‌رود و با این دلیل از کنار جذابیت می‌گذرد.»

رمان من پناهنده نیستم نوشته رضوی عاشور ترجمه اسماء خواجه زاده منتقد مهدی کفاش

رمان من پناهنده نیستم اسماء خواجه زاده

 

حوزه هنری استان قم

خاتون | ۱۷ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۱۷
۱۳ خرداد۱۱:۵۸

ـ

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، رمان «آن دختر یهودی» که نشر کتابستان معرفت آن را ترجمه و منتشر کرده به چاپ دوم رسید.

این کتاب، داستان زندگی انسان‌هایی با ادیان مختلف (اسلام، یهودیت، مسیحیت) است که در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.

جزئیات دینی و سیاسی فراوان و بسیاری از ابعاد ذهنی صاحبان این دیانت‌ها به شیوه‌ای روان ضمن داستانی عاشقانه پیش روی خواننده قرار گرفته تا او با اشتیاق و امید و شوق شناخت بیشتری از جریان حوادث پیدا کند.

 

در دل یک محله‌ یهودی‌نشین در جنوب تونس دختر مسلمان یتیمی در خانواده‌ای یهودی بزرگ شده و زندگی می‌کند. در دل شهر قدیمی قانا در جنوب لبنان نیز هیاهویی دور از انتظار در زندگی ندی، دختر یهودی به وجود می‌آید. پدر این دختر مسلمان است و به دنبال حادثه‌ای او با جوانی مسلمان از رزمندگان مقاومت نامزد می‌شود.

زندگی این دو دختر به دنبال حوادثی از مسیر همیشگی خارج شده و به سوی سرنوشت حرکت می‌کند. رمان برگرفته از یک داستان واقعی است و جزء پرفروش‌ترین رمان‌های عربی به شمار می‌آید.

چاپ دوم رمان «آن دختر یهودی» اثر خوله حمدی با ترجمه اسماء خواجه‌زاده از سوی نشر کتابستان معرفت در ۳۸۲ صفحه با قیمت ۳۹ هزار تومان روانه کتابفروشی‌ها شده است.

لینک خبر: اینجا کلیک کنید

خاتون | ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۸
۱۷ ارديبهشت۱۱:۴۸

ـ

حمید نورشمسی

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «آن دختر یهودی» به قلم خوله حمدی نویسنده تونسی و استاد دانشگاه فناوری اطلاعات در دانشگاه ملک سعود ریاض نوشته شده است.

رمان ان دختر یهودی ترجمه اسماء خواجه زاده

داستان این رمان روایتی عاشقانه در دلدادگی یک دختر یهودی و پسری مسلمان است که فرجامی تراژیک دارد.

حمدی در مقدمه خود بر این رمان عنوان کرده است که شخصیت اصلی این رمان با عنوان «ندی» وجودی حقیقی دارد. وی در این زمینه می‌نویسد: با ندی، شخصیت اصلی رمان در تالار گفتگوی اینترنتی آشنا شدم. وقتی داستانش را تعریف می‌کرد گریه‌ام می‌گرفت. برای همین از انجمن بیرون زدم اما داستانش مرا رها نکرد. مدتی بعد ایده رمان در ذهنم شکل گرفت و از طریق ایمیل و تلفن با او تماس برقرار کردم و جزئیات بیشتری خواستم و مدت‌ها با هم صحبت کردیم. من از این صحبت‌ها با جامعه بسته یهودی و یهودیان عرب آشنا شدم اما در کنار این با مساله دیگری که اصلاً به ذهنم خطور نمی‌کرد هم آشنا شدم؛ با مقاومت در جنوب لبنان، با عشق و جنگ و مخصوصاً ایمان

این رمان از پرفروش‌ترین رمان‌های عربی معاصر است و تاکنون ۴۷ نوبت تجدید چاپ شده است. ترجمه فارسی این رمان را اسماء خواجه زاده انجام داده است.

در بخشی از این رمان می‌خوانیم:

خاتون | ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۴۸
۰۴ ارديبهشت۱۴:۴۲

ـ

ه گزارش مشرق، رمان «آن دختر یهودی» منتشر شد.

این کتاب، داستان زندگی انسان‌هایی با ادیان مختلف (اسلام، یهودیت، مسیحیت) است که در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.

جزییات دینی و سیاسی فراوان و بسیاری از ابعاد ذهنی صاحبان این دیانت‌ها به شیوه‌ای روان ضمن داستانی عاشقانه پیش روی خواننده قرار گرفته تا او با اشتیاق و امید و شوق شناخت بیشتری از جریان حوادث پیدا کند.

رمان آن دختر یهودی ترجمه اسماء خواجه زاده

در دل یک محله‌ی یهودی‌نشین در جنوب تونس دختر مسلمان یتیمی در خانواده‌ای یهودی بزرگ شده و زندگی می‌کند. در دل شهر قدیمی قانا در جنوب لبنان نیز هیاهویی دور از انتظار در زندگی ندی، دختر یهودی به وجود می‌آید. پدر این دختر مسلمان است و به دنبال حادثه‌ای او با جوانی مسلمان از رزمندگان مقاومت نامزد می‌شود.

زندگی این دو دختر به دنبال حوادثی از مسیر همیشگی خارج شده و به سوی سرنوشت حرکت می‌کند. رمان برگرفته از یک داستان واقعی است و جزء پرفروش‌ترین رمان‌های عربی به شمار می‌آید.

این کتاب ۳۸۲ صفحه دارد و ۳۹,۰۰۰ تومان قیمتگذاری شده است.

 

خبرگزاری مشرق، خبرگزاری تسنیم

خاتون | ۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۴۲