۱۶ خرداد۱۶:۴۰
به نام حضرت باران
بخشی از شعر: فراقک مسمار فی قلبی/ غاده السمان (+)
برگردان: اسماء خواجه زاده
اذکر بحزن عمیق
أول مرة ضممتنی الیک
وکنت ارتجف کلص جائع
وکنا راکعین على الأرض حین تعانقنا
کما لو کنا نصلی
اجل! کنا نصلی...
أذکر بحزن عمیق
یوم صرخت فی وجهی:
کیف دخلت حیاتی؟
آه أیها الغریب!
کنت أعرف منذ اللحظات الأولى
اننی عابرة سبیل فی عمرک
واننی لن املک
إلا الخروج من جناتک
حاملة فی فمی إلى الأبد
طعم تفاحک وذکراه ...
::
::
با اندوهی عمیق به خاطر میآورم
اولین باری که مرا در آغوش کشیدی
مثل دزدی گرسنه میلرزیدم
و آنگاه که دست بر گردن یکدیگر انداختیم
زانو زده بودیم..
همانطور که وقتی نماز میخوانیم
بله! نماز میخواندیم...
با اندوهی عمیق به خاطر میآورم
روزی که سرم داد کشیدی:
چطور وارد زندگیام شدی؟
آه ای غریبه!
من از همان نخستین لحظات میدانستم
که در زندگی تو رهگذری بیش نیستم
و هیچ نخواهم داشت
جز بیرون زدن از باغبهشتهایت
با دهانی که تا همیشه
باردار طعم ِ سیب تو و خاطره آنست...
اشک