ـ
نام: بابا گوریو (+)
نویسنده: انوره دو بالزاک
برگردان: م. ا. به آذین
نشر: سازمان کتابهای جیبی/ چاپ چهارم سال 1341 خورشیدی.
از کتاب:
ـ او شبیه بسیاری از کسان بود که به نزدیکان خود اعتماد نمیکنند، ولی راز دل خود را به اولین کسی که بر سر راه خود ببینند میگویند. این یک پدیده اخلاقی عجیب ولی واقعی است، که ریشه آن را به آسانی میتوان دردل انسانی پیدا کرد. شاید برخی اشخاص در میان کسانی که با آناه محشورند دیگر چیزی نمیتوانند به دست آوردند، به این معنی که بی برگ و باری روح خود را به آنان نشان داده اند و در دل حس میکنند که آنها همانطور که شایسته است دربارهشان به سختی قضاوت مینمایند. اما چون احتیاج غلبهناپذیری در آنها است که از یکی تعریف بشنوند، یا چون به شدت میل دارند خود را واجد صفاتی جلوه دهند که از آن محرومند، این است که به اشخاص بیگانه رو میآورند تا احترام یا محبت آنان را به خود جلب کنند، حتی اگر احتمال آن باشد که به زودی هم این و هم آن را از دست بدهند.
ـ منطق اشخاص تهی مغز که خود جز یاوه حرفی ندارند و به همین علت کنجکاو و فضول هستند حکم میکند که هر کس که از کارهای خود چیزی نمیگوید میباید به کارهای بد اشتغال داشته باشد.
ـ چرا دست بالا نگیرم؟ وقتی که انسان در آسمان به چیزی حمله میکند، بهتر است خود خدا را نشانه کند!
ـ عشق خود مذهبی است، و بجای آوردن آئین و مراسم آن گرانتر از هر مذهب دیگری صورت میگیرد. عشق تند میگذرد و مانند کودکی است که اصرار دارد برراهی که از آن عبور میکند نشانههای ویرانی بجا گذارد.
معرفی کتاب (+)
دانلود فایل پی دی اف کتاب (+)
دانلود کتاب صوتی (+)