به نام حضرت باران
[أکتب للمطر...
للحب...
للحریة...
للربیع...
للخریف...
أکتب لأعیش]
:: ::
می نویسم؛
برای باران...
برای عشق...
برای آزادی...
برای پاییز...
می نویسم تا زنده بمانم.
ـ محمد الماغوط/ الف. خواجه زاده ـ
به نام حضرت باران
[أکتب للمطر...
للحب...
للحریة...
للربیع...
للخریف...
أکتب لأعیش]
:: ::
می نویسم؛
برای باران...
برای عشق...
برای آزادی...
برای پاییز...
می نویسم تا زنده بمانم.
ـ محمد الماغوط/ الف. خواجه زاده ـ
به نام حضرت باران
ـ ما اقتصاد بومی، صنعت بومی، تربیت بومی، حزب بومی، مدرسه بومی، موسیقی بومی، قلم بومی، دفتر بومی، بخاری بومی، پاترول بومی، کبریت بومی، حمام و دستشویی بومی داریم؛ اما مرز و بـوم نداریم.
ـ اعراب مانند هلیکوپترند. صدایشان بیشتر از سرعتشان است.
ـ هرگز حتی برای ضروریترین مسائل در مقابل کسی تعظیم نکن؛ شاید فرصت دوباره بلند شدن را نداشته باشی!
ـ انسانها به صندوق پستیهای دربسته تبدیلشدهاند؛ در کنار هم و بی خبر از هم!
ـ محمد احمد عیسی الماغوط (شاعر و نمایشنامه نویس سوری)
به نام حضرت باران
غاده السمان
برگردان: اسماء خواجهزاده
[أشهد بالعصافیر تطیر من عینیک
الى قلبی...]
::
::
گواهی میدهم
به گنجشکانی که از چشمهای تو
تا قلب من بال میگشایند...