۱۹ بهمن۱۸:۱۰
به نام حضرت باران
شاعر: قمر صبری جاسم
برگردان: الف. خواجهزاده
در را دزدیدهاند
کلید در جیب من است
نترس.
زمان به ابتدای خودش نزدیک است
و ما هنوز فرصت داریم دری را که دزدیدند برگردانیم.
بله، کلید در جیب من است.
مادر؛
احساس گناه نکن که از خانه بیرون رفتیم
آنان ملاقه خاطرات
و کفش آرزوها را دزدیدند
سرمه را اشکهایمان
خورشید را از جیبهایمان
روزهایمان
اندوههایمان
لبها را از بوسههایمان
وجدان آسوده را از رویاهایمان
طراوت را از گلهایمان
و سرها را از عقلهایمان دزدیدند
آنان کینههایمان را برایمان دزیدند
اخلاقمان را از ادب
[...]
و دینمان را از خشم دزدیدند
میخواهم داستان آنان را
برای تمام دفترچههای خیالات تعریف کنم
..........
وای مادر؛
قلم را دزدیدهاند!
از صبح دعا میکنم برنگردند
.........!!
..........؟؟
..........؟؟
آیا خدای قادر امروز دستور میدهد
آسمان را ببندند؟
شاید دعا را هم دزدیدند...